کافکا - استیون سودربرگ

کافکا- استیون سودربرگ- 1991- جرمی آیرونز
"کافکا" ساختهی استیون سودربرگ – که طبع و توانائی حیرتانگیزی در پرداختن به سوژههای مختلف و متنوع و البته سربلند بیرون آمدن از آنها دارد- فیلمی توامان خودمختار و وابسته است. فیلمنامه و داستان پشت آن وابستگی و احترام آشکار و از پیشحسابشدهای هم به شخصیت خود فرانتس کافکا و هم به کتابهای او دارد. کسی که کافکا را بشناسد و کتابهای او را خوانده باشد, لذت دوچندانی از تماشای بصری داستانی میبرد که شخصت اولش خود کافکاست: کارمندی جوان و گوشهگیر ام کافکا زندگی ورزمره یکنواختی دارد, توسط کارمندان مادونش پاییده میشود, در مقابل زن مورد علاقهاش بی دست و پا و ترسوست, نسبت به آرمانهای انقلابی و براشوبنده گروهی که ضد سیستم بوروکراتیک و سلطهگر حاکم بر شهر بمبگذاری میکنند کنجکاو میشود, و در نهایت بی هیچ قصد روشن یا آرمان مصممی به همان مجموعه / قصر/ دیوانسالاری رسوخ میکند که ظاهرا به شکلی پنهان و خطرناک کنترل جامعه را به دست گرفته است. شهر و معماریهای آن یاداور پراگ و موطن اصلی کافکاست, دختر مورد علاقه اش هم دقیقا از روی یکی از محبوبان او الگوبرداری شده, و باقی شخصیتها و کنشها و اتفاقات فیلم هم عینا از دل داستانهای کافکا بیرون میایند. وابستگی مورد نظر همینجاست, همینجائی که اگر مخاطب سینما مخاطب ادبیات هم باشد و "محاکمه" را خوانده باشد, آن فشار هولناک و بیدلیلی را که روی شخصیت فیلم وارد میشود و او را مدام در معرض بازخواستهای بیدلیل و محکومیتهای درونی و بیرونی قرار میدهد, بهتر درک میکند. و اگر "قصر" را خوانده باشد بیمنطقی و بیسرانجامی دیالوگهای میان کافکا و آشنایانش و پوچی نهفته در پس منطق مجابکردنی آنها را بهتر میشناسد. و اگر با فضاهای مهآلود و وهمناک داستانهای کوتاه کافکا, با پیرمردان درشکهچی و گوکن و میخانهدار و دانشجویان فقیر و پزشکان ترسو و خبرچینان حقیر و خانوادههای بی بنیانشان آشنا باشد, از فیلم لذت بیشتری خواهد برد.
اما فیلم در عین حال خودمختار هم هست و به عنوان یک اثر هنری مجزا جایگاهش را حفظ میکند. یعنی جذابیتها و ظرائف سینمائی اثر آنقر زیاد هست که اگر کسی این کتابها را هم نخوانده باشد, پس از پایان فیلم در همان فضای مورد نظر کافکای نویسنده قرار بگیرد و تاثیری را که از خواندن میبرد, از دیدن ببرد. میزانسنها و جزئیات مربوط به کارگردانی حسابشده اند: انتخاب جرمی آیرونز – با آن صورت استخوانی رنگپریده و چشمان درشت و نافذ که غم و ترس و تردید در آنها موج میزند- برای نقش اول بسیار مناسب است؛ و طراحی دکور و جامهها به ظرافت و صحت انجام شده و فضسازی مکانی و زمانی خوبی به دست میدهد. از نظر فیلمبرداری نیز فیلم با سه ویژگی شاخص خودش را در یاد نگه میدارد: نخست این که در نیم اول سیاه و سفید است و پس از ورود کافکا به ساختمان حکومتی/ قصر رنگی میشود. دوم این که نیمه سیاه و سفید فیلم فیلمبرداری آشکارا تحت تاثیر اصول سینمای اکسپرسیونیستی اروپا قرار دارد و از زوایای تیز و نورپردازیهای پرمایه و سایهروشنهای سنگینی استفاده میکند که انگار معادلهای بصری واژههای تیز و سیاه کتابهای کافکا هستند. و سوم این که جایگاه دوربین در اکثر صحنهها طوریست که جدائی آشکاری میان کافکا و دیگر شخصیتها میندازد. مجموع این عوامل باعث میشود فیلم در نیمه اول فضائی چون قصههای پریان ترسناک و وهمالود داشته باشد, جوی مالیخولیائی و غمی لطیف بر آن حاکم باشد, و بیننده بیشتر بر شخصیت کافکا و تعاملاتش با محیط و دیگران تکیه کند. در حالی که بخش رنگی فیلم فضائی چون فیلمهای ضدکمونیستی آمریکائی دوران جنگ سرد به آن میبخشد که در آن دیگر نه شخصیت فردی کافکا بلکه نقش و تاثیر او در کل آن سیستم مرموز ومخوف اهمیت میابد, و علم به عنوان شمشیری دولبه که هم در خدمت و هم در خیانت به مردم کارامد است, حضوری ترسناک میابد.
نهایتا باید اذعان کرد "کافکا" برای اهالی ادبیات فیلم مطلوبتریست تا برای افراد خارج از خانواده ادبیات. سودربرگ جسورانه به سراغ موضوعی چالشبرانگیز رفته – و نه مثلا فیلم مهیجی درمورد سرقت الماس از کازینو - و به علاوه همین موضوع پرچالش را با ساختی خاصپسند و پر از کُد به مخاطب عرضه کرده است. از این منظر "کافکا" نه فقط یک فیلم اقتباس مستقیم مطلوب, بلکه اقتباس غیرمستقیم و جذابیست که بیشتر ادای دین سینما به ادبیات خاص به شمار میاید.
شیوا مقانلو