کالا به منزلهی منظر نمایشی
گی دوبور
- در جوامعی که شرائط مدرن ِ تولید بر آن غالب اند, زندگی خود را تماما در شکل انباشت عظیمی از مناظر نمایشی عرضه میکند. هرچه که فینفسه زنده بوده, اینک به بازنمایی آن تغییر جهت داه است.
- تصاویر جداشده از هر جنبهی زندگی, درون جریان متداولی با هم ترکیب میشوند که وحدت این زندگی دیگر نمیتواند دوباره در آن برقرار شود. واقعیت به شکل ناقصی هویدا پنداشته میشود: با یکپارچگی کلی خاص خودش, به عنوان یک جهان کاذب جداشده, ابژهای برای تفکر صرف. ویژهسازی تصاویر دنیا, در دنیای تصاویر خودگردان کامل شده است, جایی که دروغگو به خودش دروغ میگوید. منظر نمایشی, در کل, و در مقام وارونهسازی محسوس و متعین زندگی, حرکت خودمختار چیزهای غیرزنده است.
- منظر نمایشی خود را همزمان هم به عنوان کل جامعه, هم به عنوان بخشی از جامعه, و هم به عنوان ابزاری برای ایجاد یگانگی, عرضه میکند. به بیان دقیقتر, این منظر به عنوان بخشی از جامعه, قطاعیست که تمام نگاهها و تمام آگاهیها را بر خود متمرکز دارد. به خاطر این حقیقت بارز که این قطاع جداشده است, این قطاع زمین مشترکی میشود برای نگاههای گولخورده و آگاهیهای غلط؛ و وحدتبخشیای که به آن دست یافته هم چیزی نیست مگر زبانی رسمی از این جدایی عام.
- منظر نمایشی نه مجموعهای از تصاویر, بلکه رابطهای اجتماعی درمیان آدمهاست که تصاویر واسطهی آن هستند.
- منظر نمایشی را نمیتوان به منزلهی جهان بصر, و محصول تکنیکهای پراکنش انبوه تصاویر, فهم کرد. این بیشتر weltanschauny است که به عمل درآمده, و به لحاظ مادی ترجمه شده است. این یک بینش جهانیست که عینیتیافته است.
- منظر نمایشی, اسیر دست تمامیت خویش, توامان هم نتیجه است و هم طرحریزی حال و هوای موجود تولید. ضمیمهای بر جهان واقعی, و آرایهای اضافی بر آن نیست: قلبِناواقعگرایی ِ جامعهی واقعیست. منظر نمایشی در تمام اشکال ویژهاش, به شکل اطلاعات یا تبلیغات, به شکل آگهیها و یا استفادهی بیواسطهی سرگرمیها, مدل حاضر زندگی غالب اجتماعیست. تاییدی همهجاییست از انتخابی که پیشاپیش در امر تولید و مصرف منتج از آن انجام گرفته است. شکل و محتوای منظرنمایشی به وجهی همانی, توجیه تام شرائط و اهداف سیستم موجود هستند. منظر نمایشی همچنین حضور دائم این توجیه کردن است, چرا که بخش اعظم زمانی را که خارج از چرخهی تولید مدرن سپری میشود, به خود اختصاص میدهد.
- جداشدگی فینفسه بخشی از یگانگی جهان است, بخشی از کردمان اجتماعی جهانی که به و.اقعیت و تصویر تقسیم یافته است. کنش اجتماعیای که منظر نمایشی خودمختار با آن روبروست, همچنین تمامیتی واقعیست که خود منظر نمایشی را هم دربرمیگیرد. اما شکاف درون این تمامیت, آن را تا آنجا فلج کرده که باعث میشود منظر نمایشی به شکل هدف آن نمایان شود. زبان منظر نمایشی از نشانههای چرخهی تولید حاکم تشکیل یافته, که همزمان هدف نهایی این تولید نیز هستند.
- نمیتوان منظر نمایشی را, به شکلی تجریدی, در تقابل با فعالیت اجتماعی واقعی قرار داد: چنین تقسیمبندیای فینفسه دوپاره است. منظر نمایشیای که واقعیت را تحریف کند, در حقیقت محصولی تولیدی است. واقعیت زنده به لحاظ مادی مورد هجوم آن لحظهای از منظر نمایشیست که همزمان نظم نمایشی را جذب کرده و به آن انسجامی مثبت میبخشد. واقعیت عینیتیافته, در هردو وجه نمایان میشود. هر نظری که این روش را ثابت کند هیچ اساس دیگری ندارد جز گذر به درون وجه مخالف: واقعیت از درون منظر نمایشی برمیخیزد, و منظر نمایشی خود واقعیت است. این بیگانگی دوجانبه ذات و تکیهگاه جامعهی موجود است.
- در جهانی به راستی شلم شوربا, واقعیت جنبهای از ناراستیست.
- مفهوم "منظر نمایشی" تنوع بزرگی از پدیدههای آشکار را یگانگی بخشیده و تبیین میکند. تنوع و تضاد, ظواهری از یک ظاهر ِ – به لحاظ اجتماعی-متشکل اند, حقیقتی عام که خود باید از آن جا مورد شناخت قرار گیرد. منظر نمایشی, با عنایت به آن از زاویهی اصطلاحات خاص خودش, تایید ظاهر و تایید تمام زندگی بشری, یا به اصطلاح زندگی اجتماعی, به عنوان ظاهر صرف است. اما نقادیای که به حقیقت ِ منظر نمایشی دست میابد, آن را به عنوان نفی مرئی زندگی, به عنوان نفیی از زندگی که قابل رویت شده است, در معرض ظهور قرار میدهد.
- برای توصیف منظر نمایشی, صورتبندی آن, کارکردهای آن و نیروهای مایل به اضمحلال آن, باید عناصر جداییناپذیر خاصی را مصنوعا موردتمایز قرار داد. هنگام تحلیل منظر نمایشی, آدمی, تا حدی, به زبان نمایشیای صحبت میکند؛ جوری که انگار سوار بر قطار روششناسانهی همان جامعهای حرکت میکند که خویش را در منظر نمایشی عرضه کرده است. اما منظر نمایشی چیزی بیش از معنای کنش تام یک صورتبندی اجتماعی / اقتصادی, و استفادهی آن از زمان, نیست. این جنبشی تاریخیست که ما در آن گرفتار شده ایم.
- منظر نمایشی خود را به عنون چیزی بینهایت مثبت, بحثناشدنی, و دستنیافتنی, عرضه میدارد. هیچ نمیگوید مگر "آن چیزی که ظاهر شده, خوب است" و "آن چیزی که خوب است, ظاهر شده." رویکرد مورد نظر این نمایش, در اصل, پذیرش مثبتیست که در حقیقت پیشاپیش به روش خودش در ظاهرشدن بدون پاسخ, و با انحصاری کردن آن ظاهر, حاصل آمده است.
- خصلت ذاتا حشوگویانهی منظر نمایشی, از این حقیقت ساده ناشی میشود که روشهایش, همزمان, اهدافش هم هستند. خورشیدی است که هیچگاه برفراز امپراتوری بیکنشی مدرن غروب نمیکند؛ و با درخشش خود کل سطح دنیا را به وجهی بیپایان میپوشاند.
- جامعهای متکی بر صنعت مدرن, تصادفا یا مصنوعا نمایشی نیست, بلکه اساسا نمایشگرا است. در منظر نمایشی, که تصویر اقتصاد حاکم است, هدف هیچ است, توسعهی همه چیز. منظر نمایشی هیچ هدفی جز خودش ندارد.
- منظر نمایشی به عنوان آرایهی ناگزیر ابژههای محصول امروز, به عنوان افشایی کلی از عقلگرایی نظام, و به عنوان قطاع اقتصادی پیشرفتهای که مستقیما انبوه فزایندهای از تصویر/ابژهها را شکل میبخشد, محصول اصلی جامعهی امروز حاضر است.
- منظر نمایشی انسانهای زنده را تا همان حدی منکوب خود میکند که اقتصاد ایشان را تماما منکوب کرده است. این, دست بالا, اقتصادیست که تنها برای خود توسعه مییابد. این, بازتاب واقعی چرخهی تولید چیزهاست, و عینیتبخشی دروغین تولیدکنندهها.
- نخستین مرحله از استیلای اقتصاد بر زندگی اجتماعی, فروکاسته شدن آشکار بودن به داشتن را به تعریف درک بشر درمیآورد. مرحلهی حاضر, یعنی مرحلهی غلبهی تام نتایج انباشتی اقتصاد بر زندگی اجتماعی, به لغزشی کلی از سمت داشتن به سوی ظاهر شدن میانجامد که تمام "داشتن"های عملی میبایست اعتبار بیواسطه و کارکرد غایی خود را از آن بگیرند. همزمان, کل واقعیت ِ فرد یگانه به واقعیتی اجتماعی تبدیل میشود که مستقیما به قدرت ا جتماعی مربوط است و توسط آن شکل میپذیرد. این واقعیت اجازه دارد تنها تا حدی که وجود ندارد ظاهر شود.
- وقتی جهان واقعی به تصاویر صرف تغییر میکند, تصاویر صرف هم به هستیهایی واقعی و انگیزههایی موثر در رفتارهای خوابزده تبدیل میشوند. منظر نمایشی, در مقام گرایشی در وادارساختن شخص به دیدن دنیا با مدد میانجیهایی خاص و متنوع (چرا که دنیا دیگر نمیتواند مستقیما به چنگ آید) طبیعتا به این دید میرسد که حس متفوق و برتر انسان است, یعنی همان جایگاهی که حس لامسه در سایر دورانها داشت: انتزاعیترین و رمزامیزترین حس ِ متناظر با تجرید عمومی جامعهی امروزه روز. اما منظر نمایشی صرفا با نگاه, حتا در ترکیب با حس شنوایی, قابل تعیین هویت نیست. بلکه چیزیست که از کنشهای انسانی میگریزد, از بازنگری و تصیح توسط کارهای ایشان فرار میکند. نمایش مخالف دیالوگ است. هرجا که بازنمایی مستقلی وجودداشته باشد, منظر نمایشی خود را دوباره سرپا بلند میکند [...]
42- منظر نمایشی لحظهایست در آن, کالا تسلط تام خود را بر زندگی اجتماعی به دست آورده است. نه تنها این ارتباط با کالا آشکار است, بلکه اصلا تنها چیزیست که شخص میبیند: جهانی که شخص میبیند جهان منظر نمایشیست. تولید اقتصادی مدرن, دیکتاتوری خود را به شکلی وسیع و عمیق میگستراند. در مناطق کمتر صنعتیشده, حکمرانی این منظر پیشاپیش از سوی اندک کالاهای ستارهای, و توسط سلطهی سرمایهدارانهی اعمال شده از سوی رژیمهای سردمدار توسعهی بهرهوری, به تایید رسیده است. در مناطق پیشرفته, فضای اجتماعی مورد هجوم یک برهماندازی مداوم لایههای زمینشناسی کالاهاست. در این نقطه در "انقلاب صنعتی دوم", مصرف بیگانهشده, برای تودهها تبدیل به وظیفهای مکمل بر تولید بیگانهشده میشود. این, کار فروخته شده در جامعهایست که به شکلی عالمگیر به کالای تامی تبدیل شده که چرخهی تولید باید به خاطر آن ادامه یابد. برای انجام این امر, کالای تام میبایست در مقام یک قطعه دوباره به فرد قطعهقطعهشدهای برگردد که از نیروهای مولدی که به شکل یک کل عمل میکنند, کاملا جداشده است. پس اینجاست که دانش تخصصی استیلا باید متقابلا به شکلی اختصاصی عمل کند: این دانش خود را به جامعهشناسی, روانپریشی شناسی, سایبرنتیک, نشانهشناسی, و غیره تقسیم میکند, و بر خودرانی تمام سطوح این فرایند نظارهگر است.
شیوا مقانلو
از مقالهی "کالا به منزلهی منظر نمایشی.the commodity as spectacle", در: جامعهی مناظر نمایشی, پارگرافهای 1-18 و 42. دیترویت: black and red books, 1977, نسخهی بازنگری شده.
Guy Debourd (1994-1931) نظریهپرداز, فیلمساز و نویسندهی فرانسوی.