کالا به منزله‌ی منظر نمایشی

کالا به منزله­ی منظر­ نمایشی

گی دوبور

 

  1. در جوامعی که شرائط مدرن ِ تولید بر آن غالب اند, زندگی خود را تماما در شکل انباشت عظیمی از مناظر نمایشی عرضه میکند. هرچه که فی­نفسه زنده بوده, اینک به بازنمایی آن تغییر جهت داه است.
  2. تصاویر جداشده از هر جنبه­ی زندگی, درون جریان متداولی با هم ترکیب میشوند که وحدت این زندگی دیگر نمیتواند دوباره در آن برقرار شود. واقعیت به شکل ناقصی هویدا پنداشته می­شود: با یکپارچگی کلی خاص خودش, به عنوان یک جهان کاذب جداشده, ابژه­ای برای تفکر صرف. ویژه­سازی تصاویر دنیا, در دنیای تصاویر خودگردان کامل شده است, جایی که دروغگو به خودش دروغ می­گوید. منظر­ نمایشی, در کل, و در مقام وارونه­سازی محسوس و متعین زندگی, حرکت خودمختار چیزهای غیرزنده است.
  3. منظر نمایشی خود را همزمان هم به عنوان کل جامعه, هم به عنوان بخشی از جامعه, و هم به عنوان ابزاری برای ایجاد یگانگی, عرضه می­کند. به بیان دقیق­تر, این منظر به عنوان بخشی از جامعه, قطاعیست که تمام نگاه­ها و تمام آگاهیها را بر خود متمرکز دارد. به خاطر این حقیقت بارز که این قطاع جداشده است, این قطاع زمین مشترکی می­شود برای نگاه­های گول­خورده و آگاهیهای غلط؛ و وحدت­بخشی­ای که به آن دست یافته هم چیزی نیست مگر زبانی رسمی از این جدایی عام.
  4. منظر نمایشی نه مجموعه­ای از تصاویر, بلکه رابطه­ای اجتماعی درمیان آدمهاست که تصاویر واسطه­ی آن هستند.
  5. منظر نمایشی را نمی­توان به منزله­ی جهان بصر, و محصول تکنیک­های پراکنش انبوه تصاویر, فهم کرد. این بیشتر weltanschauny است که به عمل درآمده, و به لحاظ مادی ترجمه شده است. این یک بینش جهانیست که عینیت­یافته است.
  6. منظر نمایشی, اسیر دست تمامیت خویش, توامان هم نتیجه است و هم طرحریزی حال و هوای موجود تولید. ضمیمه­ای بر جهان واقعی, و آرایه­­ای اضافی بر آن نیست: قلبِناواقع­گرایی ِ جامعه­ی واقعیست. منظر نمایشی در تمام اشکال ویژه­اش, به شکل اطلاعات یا تبلیغات, به شکل آگهی­ها و یا استفاده­ی بی­واسطه­ی سرگرمی­ها, مدل حاضر زندگی غالب اجتماعیست. تاییدی همه­جاییست از انتخابی که پیشاپیش در امر تولید و مصرف منتج از آن انجام گرفته است. شکل و محتوای منظرنمایشی به وجهی همانی, توجیه تام شرائط و اهداف سیستم موجود هستند. منظر نمایشی همچنین حضور دائم این توجیه کردن است, چرا که بخش اعظم زمانی را که خارج از چرخه­ی تولید مدرن سپری میشود, به خود اختصاص میدهد.
  7. جداشدگی فی­نفسه بخشی از یگانگی جهان است, بخشی از کردمان اجتماعی جهانی که به و.اقعیت و تصویر تقسیم یافته است. کنش اجتماعی­ای که منظر نمایشی خودمختار با آن روبروست, همچنین تمامیتی واقعیست که خود منظر نمایشی را هم دربرمی­گیرد. اما شکاف درون این تمامیت, آن را تا آنجا فلج کرده که باعث می­شود منظر نمایشی به شکل هدف آن نمایان شود. زبان منظر نمایشی از نشانه­های چرخه­ی تولید حاکم تشکیل یافته, که همزمان هدف نهایی این تولید نیز هستند.
  8. نمیتوان منظر نمایشی را, به شکلی تجریدی, در تقابل با فعالیت­ اجتماعی واقعی قرار داد: چنین تقسیم­بندی­ای فی­نفسه دوپاره است. منظر نمایشی­ای که واقعیت را تحریف کند, در حقیقت محصولی تولیدی است. واقعیت زنده به لحاظ مادی مورد هجوم آن لحظه­ای از منظر نمایشیست که همزمان نظم نمایشی را جذب کرده و به آن انسجامی مثبت میبخشد. واقعیت عینیت­یافته, در هردو وجه نمایان میشود. هر نظری که این روش را ثابت کند هیچ اساس دیگری ندارد جز گذر به درون وجه مخالف: واقعیت از درون منظر نمایشی برمیخیزد, و منظر نمایشی خود واقعیت است. این بیگانگی دوجانبه ذات و تکیه­گاه جامعه­ی موجود است.
  9. در جهانی به راستی شلم شوربا, واقعیت جنبه­ای از ناراستیست.
  10. مفهوم "منظر نمایشی" تنوع بزرگی از پدیده­های آشکار را یگانگی بخشیده و تبیین میکند. تنوع و تضاد, ظواهری از یک ظاهر ِ – به لحاظ اجتماعی-متشکل اند, حقیقتی عام که خود باید از آن جا مورد شناخت قرار گیرد. منظر نمایشی, با عنایت به آن از زاویه­ی اصطلاحات خاص خودش, تایید ظاهر و تایید تمام زندگی بشری, یا به اصطلاح زندگی اجتماعی, به عنوان ظاهر صرف است. اما نقادی­ای که به حقیقت ِ منظر نمایشی دست میابد, آن را به عنوان نفی مرئی زندگی, به عنوان نفیی از زندگی که قابل رویت شده است, در معرض ظهور قرار می­دهد.
  11. برای توصیف منظر نمایشی, صورتبندی آن, کارکردهای آن و نیروهای مایل به اضمحلال آن, باید عناصر جدایی­ناپذیر خاصی را مصنوعا موردتمایز قرار داد. هنگام تحلیل منظر نمایشی, آدمی, تا حدی, به زبان نمایشی­ای صحبت می­کند؛ جوری که انگار سوار بر قطار روش­شناسانه­ی همان جامعه­ای حرکت میکند که خویش را در منظر نمایشی عرضه کرده است. اما منظر نمایشی چیزی بیش از معنای کنش تام یک صورتبندی اجتماعی / اقتصادی, و استفاده­ی آن از زمان, نیست. این جنبشی تاریخیست که ما در آن گرفتار شده ایم.
  12. منظر نمایشی خود را به عنون چیزی بینهایت مثبت, بحث­ناشدنی, و دست­نیافتنی, عرضه میدارد. هیچ نمی­گوید مگر "آن چیزی که ظاهر شده, خوب است" و "آن چیزی که خوب است, ظاهر شده." رویکرد مورد نظر این نمایش, در اصل, پذیرش مثبتیست که در حقیقت پیشاپیش به روش خودش در ظاهرشدن بدون پاسخ, و با انحصاری کردن آن ظاهر, حاصل آمده است.
  13. خصلت ذاتا حشوگویانه­ی منظر نمایشی, از این حقیقت ساده ناشی می­شود که روشهایش, همزمان, اهدافش هم هستند. خورشیدی است که هیچگاه برفراز امپراتوری بی­کنشی مدرن غروب نمی­کند؛ و با درخشش خود کل سطح دنیا را به وجهی بی­پایان می­پوشاند.
  14. جامعه­ای متکی بر صنعت مدرن, تصادفا یا مصنوعا نمایشی نیست, بلکه اساسا نمایش­گرا است. در منظر نمایشی, که تصویر اقتصاد حاکم است, هدف هیچ است, توسعه­ی همه چیز. منظر نمایشی هیچ هدفی جز خودش ندارد.
  15. منظر نمایشی به عنوان آرایه­ی ناگزیر ابژه­های محصول امروز, به عنوان افشایی کلی از عقلگرایی نظام, و به عنوان قطاع اقتصادی پیشرفته­ای که مستقیما انبوه فزاینده­ای از تصویر/ابژه­ها را شکل می­بخشد, محصول اصلی جامعه­ی امروز حاضر است.
  16. منظر نمایشی انسان­های زنده را تا همان حدی منکوب خود می­کند که اقتصاد ایشان را تماما منکوب کرده است. این, دست بالا, اقتصادیست که تنها برای خود توسعه می­یابد. این, بازتاب واقعی چرخه­ی تولید چیزهاست, و عینیت­بخشی دروغین تولیدکننده­ها.
  17. نخستین مرحله از استیلای اقتصاد بر زندگی اجتماعی, فروکاسته شدن آشکار بودن به داشتن را به تعریف درک بشر درمی­آورد. مرحله­ی حاضر, یعنی مرحله­ی غلبه­ی تام نتایج انباشتی اقتصاد بر زندگی اجتماعی, به لغزشی کلی از سمت داشتن به سوی ظاهر شدن می­انجامد که تمام "داشتن"های عملی میبایست اعتبار بیواسطه­ و کارکرد غایی خود را از آن بگیرند. همزمان, کل واقعیت ِ فرد یگانه به واقعیتی اجتماعی تبدیل می­شود که مستقیما به قدرت ا جتماعی مربوط است و توسط آن شکل می­پذیرد. این واقعیت اجازه دارد تنها تا حدی که وجود ندارد ظاهر شود.
  18. وقتی جهان واقعی به تصاویر صرف تغییر می­کند, تصاویر صرف هم به هستی­هایی واقعی و انگیزه­هایی موثر در رفتارهای خواب­زده تبدیل میشوند. منظر نمایشی, در مقام گرایشی در وادارساختن شخص به دیدن دنیا با مدد میانجی­هایی خاص و متنوع (چرا که دنیا دیگر نمیتواند مستقیما به چنگ آید) طبیعتا به این دید می­رسد که حس متفوق و برتر انسان است, یعنی همان جایگاهی که حس لامسه در سایر دورانها داشت: انتزاعی­ترین و رمزامیزترین حس ِ متناظر با تجرید عمومی جامعه­ی امروزه روز. اما منظر نمایشی صرفا با نگاه, حتا در ترکیب با حس شنوایی, قابل تعیین هویت نیست. بلکه چیزیست که از کنش­های انسانی می­گریزد, از بازنگری و تصیح توسط کارهای ایشان فرار می­کند. نمایش مخالف دیالوگ است. هرجا که بازنمایی مستقلی وجودداشته باشد, منظر نمایشی خود را دوباره سرپا بلند می­کند [...]

42- منظر نمایشی لحظه­ایست در آن, کالا تسلط تام خود را بر زندگی اجتماعی به دست آورده است. نه تنها این ارتباط با کالا آشکار است, بلکه اصلا تنها چیزیست که شخص می­بیند: جهانی که شخص می­بیند جهان منظر نمایشیست. تولید اقتصادی مدرن, دیکتاتوری خود را به شکلی وسیع و عمیق می­گستراند. در مناطق کمتر صنعتی­شده, حکمرانی این منظر پیشاپیش از سوی اندک کالاهای ستاره­ای, و توسط سلطه­ی سرمایه­دارانه­ی اعمال شده از سوی رژیم­های سردمدار توسعه­ی بهره­وری, به تایید رسیده است. در مناطق پیشرفته, فضای اجتماعی مورد هجوم یک برهم­اندازی مداوم لایه­های زمین­شناسی کالاهاست. در این نقطه در "انقلاب صنعتی دوم", مصرف بیگانه­شده, برای توده­ها تبدیل به وظیفه­ای مکمل بر تولید بیگانه­شده می­شود. این, کار فروخته شده در جامعه­ایست که به شکلی عالمگیر به کالای تامی تبدیل شده که چرخه­ی تولید باید به خاطر آن ادامه یابد. برای انجام این امر, کالای تام میبایست در مقام یک قطعه دوباره به فرد قطعه­قطعه­شده­ای برگردد که از نیروهای مولدی که به شکل یک کل عمل می­کنند, کاملا جداشده است. پس اینجاست که دانش تخصصی استیلا باید متقابلا به شکلی اختصاصی عمل کند: این دانش خود را به جامعه­شناسی, روان­پریشی شناسی, سایبرنتیک, نشانه­شناسی, و غیره تقسیم می­کند, و بر خودرانی تمام سطوح این فرایند نظاره­گر است.

شیوا مقانلو 

از مقاله­ی "کالا به منزله­ی منظر نمایشی.the commodity as spectacle", در:  جامعه­ی مناظر نمایشی, پارگرافهای 1-18 و 42. دیترویت: black and red books, 1977, نسخه­ی بازنگری شده.

 

Guy Debourd (1994-1931) نظریه­پرداز, فیلمساز و نویسنده­ی فرانسوی.