الفبای خانوادگی

الفبای خانوادگی – نوشته ناتالیا گینزبورگ – ترجمه فیروزه مهاجر

ناتالیا گینزبورگ را مهمترین نویسنده زن ایتالیائی دردوران پس از جنگ جهانی دوم میدانند. خانوادهاش همگی تحصیلکرده و روشنفکر بودند, و منزل کوچک آنها پاتوق هنرمندان چپ آزادیخواه ایتالیا به شمار میرفت. ناتالیا در محیطی فرهنگی و دورانی پرهیاهو رشد کرد: دورانی که کشور علاوه بر آشوبهای سیاسی, خیزش و ظهور ادبیات مدرن را هم تجربه میکرد. او در سنین جوانی همچون سایر اعضای خانواده فعالیتهای ضدفاشیتی را تجربه نمود؛ و همسر  اولش نیز در این میسر همراهش بود: مسیری که نهایتا جان شوهرش را هم گرفت. با وجود این فعالیتهای درازمدت سیاسی, گینزبورگ تنها سالها بعد و برای زمانی کوتاه رسما عضو حزب کمونیسم کشورش شد, اما اندکی بعد از حزب و سیاست جدا شد تا به شکل فردی فعالیتهای صلح طلبانهاش را ادامه دهد.
گینزبورگ نخستین کسی بود که "سمت خانه سوان" اثر مارسل پروست را به ایتالیائی ترجمه کرد. تاثیرات شیوه خاطرهنگاری پروست در بیشتر کارهای او از جمله کتاب حاضر هم دیده میشود. به لحاظ شباهتهای فردی نیز, گینزبورگ همچون پروست فکر میکرد کودکی در حاشیهمانده ومورد بیتوجهی است, و شاید همین امر رابطهاش ر ادبیات و نوشتن بهتر کرد. البته, گینزنبورگ نخستین کارهایش را با نام مستعار مینوشت و کمی طول کشید تا اسم خودش را در ادبیات جا بیندازد.
کتاب "الفبای خانوادگی" که به نوعی زندگینامه شخصی او نیز محسوب میشود, تصویر دقیق و موشکافانهای از زندگی یک خانواده واقعی ایتالیائی بین سالهای 1920 تا 1950 میلادی به دست میدهد: خانوادهای که همانقدردرگیر روزمرههای عادی زندگی و رفوی جوراب و دعوای بین بچههاست, که درگیر فعالیتهای ضدفاشیستی و ملاقات و بحثهای داغ و پرشور با معروفترین ادبا و هنرمندان زمان.
پس از این مقدمه کلی درمورد زندگی خانم گینزبورگ که گلچینی از منابع مختلف بود, تحلیلم را بر خود رمان "الفبای خانوادگی" متمرکز میکنم, و 5 وجه شاخص را که به نظرم نمود بیشتری در کتاب دارند, به اجمال توضیح میدهم.
اول- نویسنده و راوی کتاب یک نفر هستند: ناتالیائی که گذشته را به یاد میاورد. اما این راوی خودش تقریبا از بیشتر صحنههایی که تعریف میکند, غائب است. او با یک حافظه حیرتانگیز, و با پرهیز از تعاریف و انشاهای توصیفی, رفتارهای دیگران را به شکل تصاویر جزئی و مستندگونه نمایش میدهد.  اما اگار شخصا نقشی در پیشبرد این کارناوال رنگین حانوادگی ندارد. حتا آنقدرها هم از چشم دیگران دیده نمیشود تا واکنشهای آنان خطاب به خودش را بازنویسی کند.
دوم- کدهای کلامی نقش مهمی در پیشبرد ماجرا دارند: هم در ایجاد ارتباطات صمیمانه و مخفیانه میان  اعضای خانواده, و هم در ساختن کتاب و شکل دادن به این فرم زندگینامه ای اثر. خیلی از ازتباطات به مدد این کدها جلو میروند و انگار هر مخاطب خارج از این بافت, راهی به درون خانواده باز نمیکند. طبیعتا مترجم زحمت زیاد و قابل تحسینی برای ارائه روان و قابل درک آنها در زبان فارسی کشیده است.
سوم- گینزبورگ به شیوه سینمای مستند و گزارشی رایج در آن دوره, سعی میکند همه کاراکترها را به شکل یکسانی در قاب چشم و قلمش نگه دارد. مهمترین فرد سیاسی که به مهمانی خانواده میاید همانقدر کلمه و پاراگراف و هیجان نوشتاری به خودش اختصاص میدهد که آشپز خانواده و دغدغه هایش سر نان و میوه. این لحن, گرچه گاهی به شکل زیرپوستی طنزآمیز هم میوشد, اما در کل مونوتن و یکنواخت پیش میرود.
چهارم- تنها استثنای این نگاه بیطرفانه, تاکید روی شخصیت پدر است که به نوعی اصلی ترین شخصیت کار هم هست: نیروی غالبی که نهایتا همه چیز به او ختم میشود. به خاطر جزئینگریهای بیطرفانه گینزبورگ, ما به راحتی متوجه نقاط ضعف و عیوب اساسی این نیروی غالب نیز میشویم. انگار گینزبورگ میکوشد پدری را توصیف کند که عرفا در راس سلسله ایستاده, اما با ارفاق زیردستانش. جالب این که گینزبورگ خودش بعدها میگوید: "منتقدهای ادبی باید مرا خوب بشناسند, باید ضعفهایم را ببینند تا بتوانند جهانم را آشکار کنم." یعنی انگار همان کاری که خودش با پدرش در کتابش میکند! (البته او بعدا تغییرعقیده داد و در سالهای آخر صراحتا میگفت نظر منتقدها اصلا برایش مهم نیست و تنها برای 4,5 نفر خواننده مینویسد.)
پنجم- مثل باقی کتابهایش, راوی این کتاب هم زنی است که حرف میزند, و بزرگترین مصائب و دردهای شخصی یا اجتماعی را بی گله و شکایت بیان میکند. روای/ناتالیا از کنار ترسها رد میشود, قهرمانسازی نمیکند و امیدی هم نمیدهد. او حتا اعمال شجاعانه را با جملات کوتاه و خونسردانه بیان میکند؛ و مثلا صحنه شگرف فرار و شنای یک زندانی با پالتوئی سنگین در رودخانه ای خورشان را با همان شیوه مستندواری ترسیم میکند که یک اسکی تفریحی را.
به این ترتیب, میتوانیم مواجهه با این رمان را, مواجههای از جزء به کل بدانیم: به واسطه خاطرات فردی, کل تاریخ سیاسی و جغرافیای منطقهای و وضعیت داخلی و روابط خارجی یک کشور بررسی میشود. شیوه رفتار و خوراک و پوشاک مردم یک دوره زیر ذره بین میرود. اعتقادات و باورهایشان, رویاها و کابوسهایشان, و بهائی که برای زیستن میپردازند بی این که تمثیلی و استعاری باشد الگوی کوچکی از جهان بزرگ بیرون میشود. کاری که این کتاب میکند, برای یک رمان چندان رایج نیست اما برای یک زندگینامه فراتر از معمول است.
شیوا مقانلو- جلسه نقد کتاب در کانون ادبیات ایران