افسانه‌ی اسلیپی هالو

The Legend of Sleepy Hollow and other stories

نخستین مجموعه کاملی که از واشنگتن ایروینگ, پدر داستان کوتاه آمریکا, به فارسی منتشر میشود. داستان هایی حاوی فانتزی های شیرین, در کنار توصیفات دقیق و مستند تاریخی, که فیلمها و سریالهای محبوبی هم از رویش ساخته شده. مناسب برای علاقمندان ادبیات فانتزی و تخیلی.

معرفی در خبرگزاری مهر

معرفی در فرهیختگان

*

 از واشینگتن سیاستمدار تا واشینگتن داستان‌نویس

نقد شهرام اشرف ابیانه بر کتاب اسلیپی هالو

نزدیک به 28 نوامبر 1859. منهتن نیویورک. واشینگتن ایروینگ داستان نویس معروف آمریکایی در بستر مرگ. چند لحظه دیگر قرار است سوارکار بی سر و ریپ ون وینکل، دو تا از شخصیت های معروف ترین داستان هایش به بالینش آمده و او را برای همیشه از دنیایی که در آن زندگی میکند با خود به ناکجا آباد ببرند. اطرافیان ایروینگ غمگینند. همدم و دوستی نازنین و شوخ طبع را از دست میدهند. کسی دیگر نیست تا با قصه های خیالی اش سرگرمشان کند. ایروینگ پدر داستان کوتاه آمریکا، مقاله نویس، مورخ، بیوگرافی نویس و سیاستمدار کارکشته،  برای همیشه آن ها را ترک خواهد کرد.
بیمار محتضر در بستر زیر لب کلماتی میگوید. پزشک گوش اش را به دهان بیمار نزدیک میکند. میشنود ایکابد کرین. ایکابد کرین نام جوان قابلی است که برای آموزش کودکان به منطقه اسلیپی هالو آمده و در آنجا ساکن شده. جوانی بلند قد، شدیدا لاغر، با شانه های باریک و دست و پاهای دراز. دست هایی که یک متر بیرون از آستین هایش آویزان بودند و پاهایی که میشد به جای بیل از آن ها استفاده کرد. او شخصیت اصلی قصه افسانه اسلیپی هالو است؛ قصه ای به قلم واشنگتن ایروینگ محتضر و در بستر مرگ.
 پیش از این دوستان و اطرافیان او هیچ وقت نتوانسته اند بفهمند ایروینگ دوست داشتنی آنها چه زمانی واقع حرف زده و کدام وقت قصه سرهم کرده. این سرشت قصه های او است که خیال و واقعیت را در هم می آمیزد. داستان های ایروینگ همان قدر تخیلی است که واقعی. همان قدر اطلاعات مستند تاریخی دارد که خرافه های محلی. همان قدر به سفرنامه سیاحان جسور نزدیک است که به اشعار غزل سرایان عاشق پیشه.
راز تاثیر گذاری داستان های ایروینگ در زمانه خود همین بود. او چنان خیال و واقعیت را درهم می آمیخت که تشخیص این دو از یکدیگر مشکل به نظر میرسید. عادتش بود با نام مستعار بنویسد. دیدریش نیکر بوکر و جفری کرایون از آن جمله اند. ایروینگ هنگام چاپ کتاب اولش در 1809 ،تاریخ نیویورک از ابتدای دنیا تا انقراض دومان آلمانی، در نشریات محلی آگهی هایی نشر داد و مدعی شد یک مورخ و نویسنده آلمانی به نام دیدریش بوکر که در هتلی در نیویورک اقامت داشته از هتل خارج و ناپدید شده و اینکه اگر آقای نیکر بوکر پیدا نشود و حسابش را با هتل صاف نکند. صاحبان هتل دست نوشته های او را به عنوان تسویه حساب چاپ خواهند کرد.
چنین ترفندی برای تبلیغ کتاب آدم را یاد فروشنده های دوره گرد زمان غرب وحشی میاندازد. تنها ذهنی ماجراجو و خیال پرداز این طورسرخوشانه وارد بازی های معمایی با مخاطب خود میشود و ذهن او را به چالش میگیرد. گویی فرآیند تبلیغ کتاب  نیز جزئی از روند داستان باشد؛ داستانی که البته هنوز به بازار نیامده و خوانده نشده. چنین روحیه ای ما را یاد قهرمان های تیم برتون ، فیلمساز آمریکایی میاندازد و دور از انتظارهم نبود برتون یکی از معروفترین قصه های ایروینگ، افسانه اسلیپی هالو را مبنای ساخت اسلیپی هالو قرار دهد.
ایروینگ در زمانه پر اشوبی چشم به دنیا گشود. سوم آوریل 1783 در نیویورک. آمریکا در تب و تاب های جنگ های استقلال میرود که استقلال خود از بریتانیا را به دست آورد. در این میان جرج واشنگتن فرمانده عمده شورشیان آمریکایی به عنوان اولین رئیس جمهور آمریکا چیزی نمانده تا زمام کشور را به دست بگیرد. خانواده ایروینگ در همین حال و هوا است که نام واشنگتن را برای پسر تازه دنیا آمده خود برمیگزینند. واشنگتن ایروینگ فرزند یک تاجر اسکاتلندی تبار بود. در رفاه نسبی بزرگ شد. او پس از گشت و گذاری در اروپا در اوان جوانی، هنگام برگشت به کشور تصمیم گرفت حقوق بخواند اما این ادبیات بود که شعله ای  در وجودش بیدار کرد که تا آخر عمر رهایش نکرد.
 در قصه پردازی، ایروینگ جوان میتوانست واقعیت خیالی خودش را بسازد و و آن را به عنوان واقعیت خاص کشف شده خود در قالب قصه چاپ کند. این که قصه های ایروینگ این اندازه موفق شد در جادویی است که او به دنیای خیالی اش دمیده بود.
ایروینگ برای هرچه پر رنگ و لعاب تر کردن قصه هایش از افسانه های کهن آلمانی وام گرفت. ریشه ژرمنی داستان ها به او این امکان را داد تا سویه های تاریکی در داستان هایش وارد کند که پیش از آن در حیطه ادبیات ناشناخته بود. جذابیت این دنیا چنان بود که سال ها بعد نویسنده های هم وطنش چون ادگار آلن پو و ناتانیل هاثورن آشکارا از او تاثیر گرفتند. در اروپا غول های ادبی ای چون چارلز دیکنز و والتر اسکات به ستایش اش پرداختند. واشنگتن ایروینگ خیلی زود اولین نویسنده آمریکایی شد که از راه نوشتن معاش خود را تامین میکرد. او کم کم شکل وشمایل یک نویسنده حرفه ای را پیدا کرد.
در ادامه حکایت زندگی واشنگتن ایروینگ، چیزی باز ما را به اتاق احتضار او میکشاند. جایی که او بر بستر مرگ افتاده. ایروینگ پیر گویا باز کلمه ای به زبان آورده؛ ماتیلدا هوفمان. هوفمان نامزد ایروینگ بود که در عنفوان جوانی در هفده سالگی در سانحه ای از دست رفت. ضایعه نبود نامزد ایروینگ شوریده حال، جبران ناپذیر به نظر میرسید. ایروینگ جوان تالمات روحی فراوانی را پشت سر گذاشت. این اولین ضربه ای بود که دنیای بیرون  در قالب مرگ عزیز از دست رفته بر ایروینگ جوان تحمیل میکرد.
این اتفاق در آستانه چاپ اولین کتاب او، چالشی شد تا ایروینگ جوان بیشتر به خودش رجوع کند. این خودشناسی ثمراتی هم در پی داشت. او تصمیم گرفته بود برای فرار از واقعیت خشن دنیای بیرون، از  افسانه های قدیمی مدد بگیرد. او در پی راهی بود تا پای مولفه های دنیای خیالی را به زندگی واقعی باز کند. با این ترفند،  دیگرجاودانگی آرزوی دور از دسترسی برای کسی چون واشنگتن ایروینگ نبود.
سالها بعد او در اروپا، در لیورپول انگلستان او داشت نخستین مجموعه داستانش را از زیر چاپ در میاورد؛ کتاب یادداشت های جفری کرایون در سال های 1819-1820. مجموعه ای شامل سی و چار داستان ( و البته مقاله) که برخی از معروفترین آثار کوتاه او از جمله ریپ ون وینکل و افسانه اسلیپی هالو در آن به چشم میخورد. این دو قصه نام واشنگتن ایروینگ را بر سر زبان ها انداخت.
 ریپ ون وینکل برداشتی از یک افسانه آلمانی بود به نام راهب هایسترباخ و افسانه اسلیپی هالو برگردانی از آثار گوتفرید آگوست بورکر شاعر و نویسنده آلمانی(1794-1747) و یوهان کارل آگوست موز-دوس، نویسنده و منتقد ادبی و زبان شناس آلمانی. این البته صورت  ظاهری قضیه بود. افسانه های آلمانی مورد اقتباس ایروینگ، در واقعیت زندگی روزانه زمانه ایروینگ تنیده شده و چیز جدیدی را خلق کرده بود. حال و هوایی گوتیک ، غریب و توضیح ناپذیر؛ چیزی راز آمیز که در عین حال نسبتش را جهان واقعی حفظ میکرد.
لحن و شیوه نگارش ایروینگ در عین حال طنازانه و و هزل گونه بود. انگار در حال خواندن هجویه ای بر افسانه های ترسناک قدیمی هستیم. در داستان ریپ ون وینکل، شخصیت اصلی را مردی پیر و نجیب از اهالی نیویورک که به تاریخ آلمانی آن ایالت و ردگیری ریشه ی ساکنان اولیه ساکنان اولیه ی آنجا بسیار علاقه مند بود می یابیم.  مردی به ستوه آمده از غرغرهای دائمی زنش که  در گشت و گذاری در کوه مجاور روستای سکونتش با پیرمردهای غریب ریشو و کوتاه قدی دیدار میکند و با خوردن نوشیدنی سکر آور آنها به خوابی عمیق فرو میرود و وقتی بعد بیدار شدن به محل زندگی اش برمیگردد سال ها از زمان ترک او از روستا گذشته و خیلی از نزدیکان او از جمله زنش مرده و فرزندانش بزرگ شده اند.
ریپ ون وینکل تجسم خود واقعی ایروینگ است. تصویرگر شمای روستایی وار و شورشی او که واقعیت های روزمره را تاب نمیاورد و با پناه بردن ناخواسته به افسانه و جادو میخواهد واقعیت جدیدی را ببیند که سال ها جلوتر از او در حال رخ دادن است. راه حل ایروینگ برای تسخیر واقعیت، رخنه به دل واقعیت جاری در زندگی رزمره و تراشیدن چیزی تازه ازآن است. واقعیت خلق شده تازه، نه ربطی به واقعیت نخستین دارد نه به تمامی قصه ای خیالی است. در عین اینکه ریشه هایی از هر دو دنیا  را در خود حفظ کرده.
در اینجا تغییر بزرگی رخ داده  و آن دست یافتن به گونه ای نامیرایی،هر چند محدود،  در جهان قصه است. گویی زمان مرگ به تاخیر انداخته شده باشد. ایروینگ در قصه هایش راهی یافته بود که هم قادر بودی به زندگی واقعی  وفادار باشی هم جنبه های خیالی در آن ببینی که در صورت عادی قابل رویت نبود.
ایروینگ نویسنده ای بود برآمده از جنبش رمانتیسم؛ سبکی که هنوز در اروپا اقبال داشت. ویژگی این سبک، استعارات شاعرانه و توصیفات احساسی طولانی بود. به نظر میرسید ایروینگ به عمد در به کار بردن این سبک افراط میکرد تا واقعیت جاری در زندگی بود را به چالش بگیرد. حضور شبح یا دیگرنیروهای ماوراءطبیعی در واقعیت های زندگی ایجاد آشفتگی میکرد.
ایروینگ در قصه ریپ ون وینکل زمان را را دستکاری میکند. گونه ای بازی زمانی که بعدها در داستان های فانتزی و علمی تخیلی سال های آینده به عنوان فرمولی برای غنا بخشیدن به قصه از آن استفاده شد. ایروینگ اما این بازی زمانی را گویی از چشم یک مردم شناس نگاه میکند. گویی در حال خواندن یاددشت های روزانه یک پژوهشگریم که در حال تحقیق میدانی است. اصالت و تازگی کار ایروینگ در صداقت نهفته در شرح این واقعه است.
چندان دور از انتظار نبود مری شلی خالق رمان فرانکشتاین بخواهد این اعجوبه زمان خود را ملاقات کند. ابراز توجهی که از سوی خالق ریپ ون وینکل جدی گرفته نشد. واقعه ای که میتوانست رویارویی خالق دو هیولای ماندگار ادبیات جهان یعنی سوارکار بی سر و فرانکشتاینرا به دستمایه خلق قصه هایی بس شگفت تبدیل کند.
 به اتاق واشنگتن ایروینگ پیر در بستر احتضاربرمیگردیم. ایروینگ  قادر نیست کلمه دیگری به زبان بیاورد اما ترس و شگفتی را همزمان در چشم های او میتوان دید. بعدها شاید شایعاتی میان مردم محلی رواج یافت که آقای ایرونیگ مالک ملک سانی ساید، سوارکار بی سر داستانش را دیده که آمده تا او را با خود  ببرد.
سانی ساید از هنگام خرید در 1841 تا بیست سال بعد پاتوق دوستان و نویسندگان علاقه مند ایروینگ بود.  این ملک که اکنون به موزه ای تبدیل شده مرکز حکمفرمایی ایروینگ بر جهان خیالی ای بود که خلق کرده بود. پیش از آنکه سر و کله نویسندگانی چون تالکین پیدا شود که برای دنیای خیالی خود به نقشه  و اسناد خیالی خلق شده پیچده تودرتو خود استناد کنند، ایروینگ با نشر آگهی در نشریات محلی پیش از چاپ کتاب و ایجاد مکانی برای بحث و گپ درباره ادبیات و دنیای خیالی اش داشت سنتی را در دنیای ادبیات جا می انداخت که تا پیش از چندان رایج نبود.
 تا قبل از آن، تمایز میان دنیای قصه و واقعیت حفظ میشد. هر شعبده ای بود در قالب خود اثر داستانی نمود میافت. شخصیت واقعی خود نویسنده و خالق اثر در پناه تحلیل اثر داستانی او امکان و مجال نمایش و خودنمایی میافت. ایروینگ تمامی این قاعده ها را به هم زد. او هیچ قانونی را رعایت نمیکرد. هر چیزی میتوانست در حیطه دنیای داستانی او قرار گیرد. با شنیدن خبری چاپ اثری از ایروینگ مخاطب میتوانست حتی در واقعیت وجودی خود شک کند؛ اینکه در دنیایی که زندگی میکند براستی همان واقعیت تغییر ناپذیری حکفرما است که همه حس و لمسش میکردند یا آنکه واقعیت میتوانست چیزی درآمیخته با افسانه های کهن باشد. راز ماندگاری ریپ ون وینکل و افسانه اسلیپی هالو در این بود.
افسانه اسلیپی هالو در در کرانه شرقی هادسن در شهر تجاری به نام گینزبورگ، یا ، تاری تاون، رخ میدهد. در این منطقه است که یکی از مخلوقان به نام ادبیات سر بر میاورد. به زعم ایروینگ روح غالب و قدرمندی که این منطقه ی تسخیر شده را در تصرف خود دارد و انگار فرمانده دیگر نیروهای عجیب و غریب موجود در هواست، شبح سوارکار بی سر است.
داستان در مورد شبح سوارکار بی سری است که در منطقه اسلیپی هالو ترس به دل اهالی انداخته. از سویی معلم روستا را داریم که دل به یک دختر متمول وزیبای روستایی بسته. یکی از شیفتگان دختر جوانی قلدرو اهل دردسر است که در تلاش برای بیرون راندن رقیب معلم خود به نظر میرسد که ناکام می ماند. در پایان قصه هنگام بازگشت معلم از جاده اسلیپی هالو شبح سوارکار بی سر سر راه معلم ظاهر میشود.
 از آن پس نه خبری از معلم بخت برگشته شده و نه شبح سوارکار بی سر دیگر در آن حوالی خود را نشاتن داد. میان اهالی شایعاتی وجود داشت که معلم در شهر سیاستمدار نامداری شده و جوان روستایی هم به وصالش رسیده. از شواهد این طور بر میاید کل ماجرا صحنه سازی برای بیرون راندن رقیبی عشقی بوده اما کسی نمیتواند این ادعا را تایید کند. داستان در مرز بین ابهام و قطعیت یک دسیسه صحنه سازی شده پایان میابد.
سوارکار بی سر، هیولایی برآمده از دنیای ماوراء الطبیعه نبود. میتوانست حتی حقه ای باشد که رقیب عشقی معلم جوان روستا برای از میدان به در بردن حریف به خلق تصنعی آن دست زده. چیزی که به این موجود ترسناک عینیت میدهد وهم و ترسی است که مردم محلی به آن دامن میزنند. گویی برای لحظه ای یکی از شخصیت های دنیای داستانی ایروینگ اجازه آن را یافته باشد که وارد زندگی روزمره شود.
ترسناکی سوارکار بی سر، و هول و لایی که به جان خواننده آن زمان میاندازد در حس و حالی بین بود و نبودش است. نمیشود به قاطعیت در موردش نظر داد و به کل آن را شخصیتی داستانی دانست. در عین حال نویسنده یا راوی ای که مولف به نقل از آن این حکایت را برایمان روایت میکند گویی خودش هم مطمئن نیست شخصیت سوارکار بی سر یکسره وابسته به دنیای داستان باشد. هر چند شواهد گویای آن است که توطئه ای در میان بوده تا معلم بخت برگشته و ساده لوح را فریب دهند. هر چند نمیتوان چندان محکم هم به این فرضیه دل بست.
در افسانه اسلیپی هالو واقعیت و خیال توصیف ماجرای مرموز ظهور سوارکار بی سر و حادثه ناپدید شدن یک معلم روستایی با زیرکی درهم تنیده شده. میانه این شرح مستند از منطقه وقوع جرم، توصیفات رمانتیک ادبی از مناظر طبیعی هم هست که از شدت ساختگی بودن به ما یادآور میشود در عین حال در حال خواندن داستانی خیالی هستیم. افسانه اسلیپی هالو به یادداشت های محققان محلی میماند که بر حسب تصادف دست بچه ای باهوش و خیال پرداز افتاده و در آن ها تغییراتی اعمال شده. تغییراتی آن قدر ریز و موشکافانه که نمیتواند خدشه ای بر واقعیت موجود در دست نوشته های آن محقق مورد بحث وارد کند.
راهی که ایروینگ برای معرفی شخصیت های غیر متعرفش به کار میگیرد از دل خرافه های محلی میگذرد. خرافه هایی که نویسنده تاییدشان نمیکند اما شخصیت های داستانی او چون همین ایکابد کرین، معلم روستا، از گزند آن در امان نیستند. ایروینگ به ما میگوید واقعیتی که در آن زیست میکنیم میتواند در شکلی دیگر و با الهام گیری از باورهای محلی منطقه مورد سکونت مان در قالب دیگری امکان خودنمایی هم داشته باشد.
واقعی نمایی مورد نظر افسانه اسلیپی هالو تنها ترفند داستانی ایروینگ نیست. توصیف دقیق او از جزئیات گویی ما را در دل یک تابلوی نقاشی قرار میدهد. تابلویی که در هنگام خلق ورود یک عنصر داستانی ممکن است کل موضوعیت تابلو را به روی چیز دیگری متمرکز کند. این رفت و آمد مدام بین واقعیت و خیال به داستان های ایروینگ حس و حال سیاحی را میدهد که به منطقه ناشناخته ای قدم گذاشته و حال حاصل بهت و حیرت کشف این دنیای تازه دستمایه نوشته ای شده که در حال خواندن آنیم.
ماندگاری سوارکار بی سر  به ظاهر به دلیل بهره گیری از چنین تمهیدی است. جالب آنکه کوشش های مشابه بعد از ایروینگ به تقلیدی مضحک ختم شد . تنها ادگار آلن پو بود که توانست با الهام از این حال و فضا داستان ترسناکش را خلق کند. داستان هایی که در میانه زندگی روزمره عجیب باورپذیر به نظر میرسیدند.
واشنگتن ایروینگ داستان ها و کتاب های دیگری نیز تالیف کرده. قصه های یک مسافر 1824، عمارت بریس بریچ 1822، مقالات متنوع کرایون 1835 و تعدادی اثر دیگر که بعضی از آنها مقالات و گزارش های انتقادی از زمانه ای است که در آن زندگی میکرد. آن چیزی که او را به شهرت رساند اما قصه های کوتاه سرخوشانه ای بود که میتوانست در یک بار یا نوشگاه دورافتاده روستایی از زبان پیرمردان و پیرزنانی خیال باف شنیده شود. واشنگتن ایروینگ به سادگی پنهان در این حکایت ها علاقه مند بود. همه تلاشش آن بود در بازآفرینی این حکایت ها نهایت ذوق و سلیقه را به خرج دهد. در بستر مرگ، در اتاقی که بستری بود و داشت نفس های آخرش را میکشید همراهانش برای ورود به دنیای پس از مرگ شاید همین شخصیت ها بودند. ریپ ون وینکل تازه از خواب طولانی بیدار شده، ایکابد کرین معلم روستایی  و سوار بی سر داستان افسانه اسلیپی هالو.
داستان های ایروینگ بارها به فیلم درآمده. معروفترینش اقتباس آزاد تیم برتون از آنست. فیلم برتون به تمامی به بازآفرینی خرافه بسنده میکند و از فضای اصلی قصه دور میشود. اسلیپی هالو تیم برتون میکوشد با بکارگیری رمانتیسم رایج در فضای ادبی آن دوره این نقیصه را بپوشاند.
خوانندگان ایرانی حکایت های این نویسنده بزرگ آمریکایی خوش شانس بودند که انتشارات پریان به فکر جمع اوری معروفترین قصه های کوتاه این غول بزرگ ادبی همت گماشت. با ترجمه پاکیزه و خوش خوان از مترجمی  که سابقه قابل تحسینی در برگردان کتاب های زیبایی شناسی و پایه هنر سینما دارد. وسواس شیوا مقانلو در بازآفرینی دنیای نویسنده ای آمریکایی قرن نوزدهم میلادی که با نثری مسجع و مطنن مینوشت ستودنی است. کتاب افسانه اسلیپی هالو که به دست خوانندگان ایرانی رسیده مشتمل بر پنج قصه است. ریپ ون وینکل، افسانه اسلیپی هالو، خواستگار شبح، چشم و چراغ روستا، آقای مونجوری و قصر ابری اش عناوین قصه هایی اند که در این مجموعه از واشنگتن ایروینگ میخوانیم.
ایروینگ را میتوان عاشق ردپاهای غریب خیالی در زندگی واقعی خطاب کرد. خنیاگری که به این ردپاها عینیت داد و آن ها را برای همیشه در داستان هایش جاودانه ساخت.

*