گفتوگو با شيوا مقانلو به مناسبت انتشار «عمارت معصوم»
داستانهايي براي مخاطب عام
محمدرضا قاضيزاهدي
شيوا مقانلو، نويسنده و مترجم، دانشآموخته رشته سينما و داراي مدرك كارشناسي ارشد كارگرداني از دانشكده سينما و تئاتر دانشگاه هنر است. او فعاليت ادبياش را سال 1382 با ترجمه «زندگي شهري» از دونالد بارتلمي آغاز كرد و نخستين مجموعه داستانش را با نام «كتاب هول» در سال 1383 به چاپ سپرد.
از جمله ترجمههاي وي ميتوان به «زن تسخيرشده» دونالد بارتلمي، «گمشده در شهر بازي» جان بارت، «كابوسها» آر.ال.استاين، «بونوئليها» لوييس بونوئل و... اشاره كرد. گفتوگوي ذيل درباره تعدادي از ترجمههاي وي با محوريت «عمارت معصوم» پي.دي.جيمز كه اواخر سال 1389 منتشر شده انجام شده است.
خانم مقانلو! اخيرا دو كتاب «عمارت معصوم» و «ستارهها» با ترجمه شما از سوي انتشارات كتابسراي تنديس منتشر شده. لطفا درباره انگيزهتان از ترجمه اين دو داستان و روند انتشار آنها بگوييد.
ترجمه اين دو كتاب از سوي آقاي اسدالله امرايي به من پيشنهاد شد كه دبير اين مجموعه هستند که ازسوي انتشارات كتابسراي تنديس منتشر ميشود. انتشارات پنگوئن به مناسبت هفتادمين سال تاسيساش، هفتاد عنوان از كتابهاي مطرحش را انتخاب كرده بود و از هريك قطعهاي مشخص را گلچین (نه این که خلاصه) انتخاب كرده بود و سپس آن بخش را بهصورت يك کتاب جدید – و در کل یک مجموعه هفتاد جلدي جديد با طرح جلدهای جدید- به بازار فرستاد. اين مجموعه به دست كتابسراي تنديس رسيد و مدیران نشر تصميم گرفتند از بین کتابها آنهايي را كه قابليت انتشار در ايران دارند, ترجمه و بازچاپ كنند. تعدادي از این کتابها به من پيشنهاد شد و انتخاب را برعهده خودم گذاشتند كه من اين دو كتاب را انتخاب كردم. هدف انتشارات پنگوئن اين بوده كه بخشي از مردم كه از نظر زماني یا مالي محدوديت دارند, تشويق شوند تا ابتدا با بخشی از یک كتاب آشنا شوند و بعد سراغ کار اصلي كه قاعدتا حجيم و قطور است بروند، مثلا يك فصل از «اوليس» جیمز جویس را بخوانند و اگر خوششان آمد، بقيه آن را ادامه بدهند.
يعني كتابسراي تنديس فقط درباره مجموعه منتشرشده از سوي انتشارات پنگوئن اين تصميم را گرفته است؟
نه. كتابسراي تنديس در نظر دارد با ديگر آثار خارجی نیز اين روند را ادامه دهد و به كتابهاي پنگوئن بسنده نكنند و حتي درباره آثار داستاني ايراني هم چنين روندي را دنبال كنند؛ یعنی داستان را در قطعهاي كوچك براي مخاطب عامتر با قيمت پايين منتشر كنند. امیدواریم در آينده این برنامه گستردهتر شود و استندهاي فروش این کتابها در مكانهاي عمومي و شلوغ موجود باشند و كتابها را در دسترس عموم قرار دهند تا مردم عادت کنند کتاب را هم مثل روزنامه تهيه و مطالعه كنند.
با توجه به اينكه شما در انتخاب كتابها براي ترجمه، اختيار داشتيد و دستتان باز بود، چرا «عمارت معصوم» و «ستارهها» را انتخاب كرديد؟ دليل خاصي داشتيد؟
هنگامي كه با كتابها مواجه شدم، دیدم برخي از آنها از نويسندگان خیلی مشهور است که بعضا از آنها ترجمههايي هم صورت گرفته بود. من هم معمولا علاقهاي به ترجمه آثاري كه شناخته شده باشند يا خودم آنها را مطالعه كرده باشم ندارم و ترجيح ميدهم همان خاطرهاي كه از خواندنشان در ذهن دارم، همراهم بماند؛ اما اين دو كتاب برايم هم جديد بود و هم جذاب, و فكر كردم كه برای مخاطبان ديگر هم جذاب و جدید باشد. ضمن اينكه با مضمون و نثر اين دو كتاب نیز بيشتر ارتباط برقرار كردم, چراكه پي.دي.جيمز - مولف «عمارت معصوم»- جنايينويسي است كه نثر زيبا و فاخري دارد و به جرأت میگويم با آنچه معمولا از نثر ژانر جنايي در ذهن داريم تفاوت عمده دارد. تصميم دارم متن كامل این رمان را در آينده به فارسی برگردانم, چراكه پي.دي.جيمز در خلال داستان، خواننده را فقط با جرم يا قتل مواجه نميكند, بلکه توضيحات و توصيفات جالبی از فضا و معماري میدهد؛ و نیز شرح روانكاوانهاي كه از شخصيتهاي داستان داده بسيار خواندنيست.
درباره «ستارهها» هم بايد بگويم ازآنجاييكه هم در رشته سينما تحصيل كردهام و هم در حال حاضر در همين رشته تدريس ميكنم، قاعدتا محتواي اين كتاب را با علاقهام همراستا ديدم. «ستارهها» يك کتاب دووجهي است يعني ازسويي متن كتاب كه حالت مصاحبه و گزارشگونه دارد باعث ميشود خواننده محکوم به قضاوت و پیشداوری نباشد. از سوی دیگر شیرینی یک رمان را هم دارد. پل ثرو با گزارش وقايع و شرح گفتوگوها, زيركانه نکاتی را مطرح ميكند كه در نهایت خواننده را به نقد سيستم ستارهسازي هاليوود ميرساند. و خواننده متوجه میشود که در پشت اين همه جنجال چه اتفاقي رخ داد: تنهايي چهرههايي كه ستاره شدند, و فشاری كه از طرف استوديوها بر آنها اعمال شده. پل ثرو در کشورهای دیگر نویسنده و روزنامهنگار شناختهشده و مطرحي است؛ ولي ظاهرا تا قبل از این فقط یک کار از او به فارسي برگردانده شده بوده. كلا علاقهمندم كه آثار نويسندگان مهم ولی در ایران ناشناس را به فارسي برگردانم و معرفي كنم.
عنوان «ستارهها» كه براي اين كتاب انتخاب شده، در اصل چه بود؟
عنوان اصلي كتاب «2 stars» بود كه درواقع بايد «دو ستاره» ترجمه ميشد, اما در فارسي خوشآوا نمیشد و از معنای مورد نظر نویسنده هم دور میشد.
درباره نثر كتابها، ميخواستم بدانم اين سادگي كه در نحو و زبان داستان ديده ميشود، در زبان نويسندگان هم وجود دارد يا ساده ترجمه شدهاند؟
ببينيد، با توجه به قطع، حجم و قيمت كتاب، دليل پرداختن به اين مجموعه روشن ميشود كه درواقع همان در نظر گرفتن مخاطب عام است. ولی ملاك شخصی من براي ترجمه، همیشه سبك نگارش نويسنده است و سعي ميكنم به سبك نويسنده وفادار بمانم. البته اين الزاما به معناي صرفا وفاداری كلمه به كلمه و نعل به نعل نيست، بلکه بايد فضاي ذهني نويسنده را نیز درك كنم و با توجه به منظور او، فرآيند برگردان را وفادارنه انجام دهم. در اين دو كتاب هم اينگونه بود, در «عمارت معصوم» گرچه نثر پي.دي.جيمز ادبيت مشخصی دارد، اما در هر حال سبک جنایی و معمایی نباید زبان پیچیدهای داشته باشد, البته نه به معناي عوامپسند بودن بلكه به معناي همهفهم بودن.
من ترجيح ميدهم آن بازيهايي زبانی را كه شايد بتوان اسمش را امضا گذاشت، در داستانهاي تالیفی خودم داشته باشم. در ترجمه نیز اساسا ظرفيت خود متن تعیین میکند که آن را با پيچيدگيهاي زباني عرضه كنيم یا نه. درواقع ترجمههای دیگرم, مثلا آثار دونالد بارتلمي یا جان بارت ـ که ترجمهام از مجموعه داستان «گمشده در شهر بازی» او سه سال است منتظر اخذ مجوز ماندهـ نوعی پيچيدگي یا حتا بههمريختگي قواعد صرفي و نحوي و جابهجایی را میطلبند که باید در ترجمه لحاظ کرد
شما بهعنوان مترجمی از نسل تازه مترجمان و كسي كه از نزديك با اين مقوله مواجه است، پاشنه آشيل ترجمه از زبانهاي ديگر به پارسي را در چه ميدانيد؟
در حال حاضر نخستين نكتهاي كه بهعنوان يك مترجم ذهنم را درگیر میکند, اين است كه گرچه اکثر مترجمان فضای قانونی و عرفی جامعه و ادبیات را میشناسند و احترام میگذارند و رعایت میکنند, اما خط قرمز مشخصي برای قبول یا رد ترجمه توسط ممیزی وجود ندارد و اين مساله براي مترجمان خیلی فرساینده است. مثلا كتابي را با کلی وسواس براي ترجمه انتخاب ميكنيم که با توجه به تجربهها و بازخوردها و نمونههای قبلی, آن را بدون مشكل تشخيص ميدهيم؛ و كلي زمان و انرژي و هزينه صرف ترجمهاش ميكنيم, اما نهایتا موفق به دريافت مجوز نمیشود. در چنين اوضاعي عملا نويسنده براي انتخاب كارهاي جديتر یا وقتگیرتر مردد ميماند.
تا وقتي اصل نمونههاي داستانهاي معروف را ترجمه نكنيم، هرچه هم بهصورت تئوريك با تعاريف روز داستاننویسی جهان روبرو شویم سردرگم میمانیم و به جای راه به جایی بردن, بيشتر سوءتفاهم درمورد مفاهیم تئوریک ايجاد ميشود و جو مغشوش میشود, چون اگر كسي بخواهد حرف درست و قابل اثباتی بزند, باید مدرک هم داشته باشد.
ما در مقايسه با ادبيات جهان هنوز وضعيت قابل قبولي نداريم.
بله. شكاف ما با ادبيات دنيا در حال حاضر بهشدت زياد شده. همیشه گفته ام که مثلا كتابهايي كه از بارتلمي یا بارت ترجمه ميكنم و از نظر خیلیها آوانگارد تلقی میشود، متعلق به چهل سال پيشاند! دیگر خودتان قیاس کنید که الان روزانه چند داستان کوتاه یا رمان خوب و معتبر در جهان نوشته میشود. به خصوص اثار انگلیسی زبانی که مربوط به نویسندگان عرب, آفریقایی, خاوردوری, یا آمریکای جنوبی هستند, اینجا کمتر شناخته شده اند.
بايد اين را هم اضافه كنم كه روشن نبودن اينكه كدام کدام مترجم و کدام ناشر، كدام اثر را ترجمه و چاپ ميكند نیز مشکلاتی ایجاد کرده (كه تا حد زيادي به بحث کپی رایت بازميگردد) و گاهی باعث ميشود كه از يك كتاب، چندين ترجمه به بازار بیاید؛ كه به نظرم مطلوب نيست چون انرژي و توان مترجمان هدر ميرود. این مساله البته نياز به آسيبشناسي دارد.
سال گذشته يك كتاب ديگر هم با عنوان «ميكل آنژ» به قلم باربارا اي.سامرويل با ترجمه شما به بازار آمد. لطفا درباره آن كتاب هم توضيحاتي بفرماييد.
كتاب «ميكل آنژ» درواقع متعلق به مجموعهاي با عنوان «شخصيتهاي ماندگار» است كه ازسوي نشر ققنوس منتشر شده, و البته يك جلد ديگر از اين مجموعه با عنوان «اسكندر» را نیز ترجمه کرده و زیر چاپ دارم.
سال گذشته تصميم گرفتم چندين كار در حوزه نوجوان ترجمه كنم, دليلم هم اين بود كه اگر بتوانم با مخاطبان سنين نوجواني ارتباط برقرار كنم و آنها با نام و سبك ترجمه من آشنا شوند، نوعي اعتماد در ایشان شکل ميگیرد كه در آينده و در سنين بزرگسالي با رغبت و اعتماد بيشتري به سراغ كتابهای حجيم یا سنگینتر من بروند. بنابراین با سه ناشر گوناگون كار كردم تا بتوانم هشت كتاب نوجوانان ترجمه كنم كه خوشبختانه کار خودم به انجام رسيد, اما متاسفانه به دلايل مربوط به ناشران تنها سه جلد این کتابها در سال 89 به بازار آمد و بقيه هنوز زیر چاپ اند.
و درباره «ژالهكش» ادويج دانتيكا؟
ادويج دانتيكا، الگوي موفق نسل جواني از نويسندگان دوفرهنگه است كه در ادبيات انگليسي زبان از ديگران پيشي گرفتهاند. اين خانم نويسنده، نماد خوبی از اختلاط نژادها در جهان معاصر است كه توانسته درهمآميختگي فرهنگ بومي و قوميتي زادگاهش با فرهنگ كشور ميزبان را در داستانهايش به تصوير بكشد. او اهل هاييتي است كه با مهاجرت به آمريكا در آنجا درس خوانده و بزرگ شده است.
اين نويسنده جوايز گوناگوني مانند جايزه بهترين نويسنده حوزه كاراييب، جايزه كتاب سال آمريكا و... را از آن خود كرده. رمان «ژالهكش» هم نامزد نهايي جوایز انجمن ملي منتقدان آمريكا, استوری, و پن-فاکنر بوده. ترجمهی آن از طریق دوستی به من پيشنهاد شد که پس از تحقیق درمورد کتاب و مطالعه اندکی از آن, پذيرفتمش.
بهطور كلي تكنيك داستاننويسي خانم دانتيكا را چطور ميبينيد؟
در كتاب «ژالهكش» تكنيك و مضمون کاملا با هم همپا هستند: اتفاقی که در تمام نمونههای درست ادبی – و سینمایی – حاضر است, یعنی دیگر آن بحثهای جدایی فرم از محتوا و ... مطرح نیست. تکنیک خودش را به رخ نميكشد که خواننده را مرعوب کند, بلکه قالب بیان یک حرف خیلی مهم تاريخي و اجتماعي میشود كه دغدغه نويسنده است. سخت است كه نويسنده جوزده تكنيك نشود و در عين اينكه كتابش يك نقشه هندسي و فضايي دقيق دارد، اما خواننده را گير مسائل فورم نیندازد. حرف نهايي دانتيكا در «ژالهكش» حرف بسيار مهمی است.
بهعنوان پرسش پاياني ميخواستم نظرتان را بهعنوان يك نويسنده درباره نويسندگان معاصر ايرانيـ بدون تعارفـ بدانم.
درباره نويسندگان ايراني قضاوتي نميكنم چون كتابهاي ايراني را بهطور جدی دنبال نميكنم, ولي در همان حدي كه ميخوانم و میدانم احساس ميكنم خیلی از كتابها درگير موج هستند, براي مدت كوتاهي گل ميكنند و موجي تکراری دنبالشان راه میفتد که ممکن است باعث شود برخي الگوهاي داستاننويسي از روي هم تقليد شوند, به خصوص در زمینهی انتخاب فضاها و کاراکترها. بنابراین تنوع زیستی و وسعت دامنه دید را کمتر میبینیم.
دربارهی رمان «عمارت معصوم» نوشتهی پی دی جيمز
سایت هزار کتاب
جنازه در اتاق
سيدمصطفی رضيئی
عمارت معصوم
همین چند ماه قبل از طریق رسانهها این وعده به دوستداران کتاب داده شد که سری کتابهای جیبی انتشارات پنگوئن توسط نشر کتابسرای تندیس در دست ترجمه هستند و بهزودی منتشر خواهند شد. این کتابها به افتخار هفتادمین سالگرد کار نشر معتبر پنگوئن منتشر شدهاند و هر جلد کتاب، شامل چند داستان کوتاه، یا گزیدهای ویرایششده از یک کتاب معروف این نشر انگلیسیزبان است. اولین جلد این مجموعه در زبان فارسی، بخشی از رمان عمارت معصوم، نوشتهی خانم جیمز، است که با ترجمهی شیوا مقانلو منتشر شده است.
جیمز، متولد 1920، از معروفترین نویسندگان جنایینویس و ادبیات پلیسی در سرزمین انگلستان است و او را همسطح آگاتا کریستی ستایش میکنند. نام اصلی او فیلیس دروتی جیمز است، و دهها رمان نوشته و بسیاری از آثار او به فیلم و سریال تبدیل شدهاند. او برندهی چندین دکترای افتخاری، به پاس خدماتاش به ادبیات هم شده. ظاهرا این اولین باریست که کتابی از خانم جیمز به فارسی منتشر میشود و شیوا مقانلو کتاب دیگری از او را هم در دست ترجمه دارد.
عمارت معصوم، شیوا و دلفریب پیش میرود، و راوی سادهای برای خود انتخاب کرده است. راوی خانمی جوان است که در یک شرکت کار تایپ انجام میدهد. شرکت تایپیستهای خود را برای ارائهی خدمات به دفاتر مختلف میفرستد و حالا یک انتشاراتی خیلی قدیمی، درخواست کرده تا یک تایپیست حرفهای برای آنها فرستاده شود. راوی رمان، در اولین روز کاری خود، در اتاقی همراه خانم رئیس، با جنازهی یکی از کارمندان نشر مواجه میشوند؛ کارمندی که برای خودکشی دفتر کاری خود را انتخاب کرده. کتاب در موجی از اتفاقات و حوادث پیش میرود، تا خوانندهی مجذوب کلمات، در داستان بتازد.
هدف سری تندیسهای جیبی این است تا نویسندهها و نوشتههای تازه به خوانندهی فارسی معرفی کنند. تا دست خواننده و مترجم و نویسندههای ما باز باشد و از بین نامها، مشتی نمونهی خروار بخوانند و بتوانند به درکی متعادل از کار یک نویسندهی برجستهی جهان برسند. در این مجموعه با نامهای بسیاری روبهرو هستیم. شش جلد اول آن به بازار رسیدهاند و تا نمایشگاه کتاب، چند جلد دیگر هم منتشر خواهند شد و نامهای بسیاری برای ما آشنا خواهند گشت.