زندگی شهری

City Life (Short Story Collection)

نخستین کتابی که از دونالد بارتلمی – پدر داستان پست مدرن آمریکا – به فارسی منتشر میشود. این کتاب تحسین شده ویژگی‌های معروف نوشتار بارتلمی – قطعه قطعه نویس, طنز, تمسخر نهادهای اجتماعی و نقد زندگی مدرن- را به خوبی نشان میدهد. کتابی مناسب برای علامقندان داستان کوتاه و ادبیات پست مدرن.

داستان كوتاه چيز ديگري است !
 
کتاب « زندگي شهري»
نوشته دونالد بارتلمی
 
بارتلمي ممكن است به عنوان نويسنده اي با باورهاي فلسفي عميق شمرده شود . داستان نويسي كه انديشه اش در بستري از فلسفه اگزيستانسياليسم و پست مدرنيسم قرار گرفته است ؛ اگرچه اين مساله به روشني در مضمون و ساختار آثار بارتلمي مشهود نيست . او به پيروي از مفهومي كه در هر دو فلسفه بر آن تاكيد شده است ، معتقد است حوادثي كه در جهان رخ مي دهند عاري از هرگونه وابستگي به هنجارها و معيارهاي مشخص هستند . خير و شر به معناي مطلق آن وجود ندارد و نتيجه رواني اين عدم قطعيت و آنارشي چيزي جز ترديد ، ترس ، تنفر ، كج بيني و گريز  نخواهد بود ؛ ويژگيهايي كه كم و بيش در داستانهاي مجموعه « زندگي شهري » نيزحضور دارند .درپس ساختارهاي متنوعي كهبارتلمي در داستانهايش به كار مي گيرد به نوعي يك فلسفه مطلق حضور دارد و از همين رو است كه نمي توان بارتلمي را يك نويسنده صرفا فرم گرا ناميد .
بسياري از مولفه ها و عناصر آثار مدرن و كلاسيك – همچون شروع كوبنده ، فضا سازي ، غافلگيري ، شخصيت پردازي و ... - در داستانهاي بارتلميدرهم شكسته اند . شيوه منحصر به فرد او در تلفيق تصاوير و حوادثي كه شايد ارتباطي با يكديگر نداشته باشند از داستانهايش مجموعه اي بديع ، همچون يك تابلو كولاژ ، مي سازد ؛ مجموعه اي كه لزوما نبايد از طرح و پلات پيروي كند و شايد به همين دليل است كه داستانهاي مجموعه « زندگي شهري » گاه تنها فرمان بر تصوير سازي هاي نويسنده  مي گردند . بارتلمي نويسنده اي تجربه گرا است كه تمايل زيادي به ابداع و نوآوري در داستانهايش نشان مي دهد ؛ تقريبا تمامي 14 داستان اين مجموعه تلاش نويسنده را براي دست يابي به ساختارها و مضمونهاي نو نشان مي دهند .داستان هاي مجموعه « زندگي شهري » شايد بتوانند بهترين نمونه براي به تصوير كشيدن درون مايه هاي آثار پست مدرن به شمار بيايند ( قبول كنيد كه شما هرچقدر هم از اين عبارت مستعمل -كه اين روزها نقش يك برچسب تكراري را براي توجيه ضعفهاي ساختاري داستانهاي بعضي نويسندگان بر عهده گرفته است – بدتان بيايد ، نمي توانيد دست كم در بررسي داستانهاي بزرگترين نويسنده پسامدرن آمريكا به آن اشاره نكنيد ! ) ؛ انگاره هايي كه نه تنها تابع تئوريهاي ادبي نيستند و ناشي از قرار گرفتن داستان در يك فرم از پيش تعيين شده نمي باشند ، بلكه حتي من و شما را وادار مي كنند تا به دنبال تطبيق نظريه هاي ادبي با عناصر اين داستانها باشيم .
زمان ، در تعدادي از داستانهاي اين مجموعه به بازي گرفته شده است و يكپارچگي به شكلي آگاهانه از داستان حذف شده است . در مجموعه « زندگي شهري » ما گاه با داستانهايي برخورد مي كنيم كه در آن با زمان پريشي روبرو هستيم و مفهوم متعارف زمان در داستان به چالش فراخوانده شده است . حركت خطي روايتها در اين دسته از داستانها  مخدوش شده است و همزماني رويدادهاي متفاوت جلب توجه مي كند ؛ داستانهاي     « صحنه هايي از گريه پدرم » و « زندگي شهري »  را شايد بتوانيم در اين دسته قرار دهيم . داستاني همچون « پاراگوئه » نيز در مجموعه حضور دارد كه به شكلي علني ، بي معني بودن و عدم كاربرد مفهوم زمان در آن نشان داده شده است و نويسنده با بهره گيري از همين مساله و حذف يك عامل محدود كننده ، اختيارات خود را در خلق تصاوير و فضاهاي مورد نظرش افزايش داده است . در داستان « مرگ ادوارد لير » - و يا داستان « كورتز و مونته زوما » به عنوان نمونه اي درخشان تر -  نيز نويسنده دست به تحريف تاريخ مي زند ، تاريخ و خيال پردازي را در هم مي آميزد و توصيفات درون متني او از موقعيتهاي  مكاني و شخصيتها با هيچ سابقه تاريخي مطابقت ندارند ؛ شخصيتهاي حقيقي و آنها كه ساخته و پرداخته ذهن نويسنده هستند با يكديگر ارتباط برقرار مي كنند ، حقيقت تنها و تنها در متن شكل مي گيرد و واقعيت وجود خارجي ندارد مگر در زبان نويسنده . درنهايت اين بازيهاي زماني نيز تمهيدي در جهت نمايش گسيختگي در داستان به شمار مي روند . هرج و مرجي كه با فضاهاي به شدت لجام گسيخته داستانها و در هم ريخته شدن فرم داستاني – تا آنجا كه خواننده را وارد قلمرو ابهام مي سازد – تكميل مي شود .
بارتلمي در مجموعه « زندگي شهري » – برخلاف مدرنيست ها - هرگز به گذشته غبطه نمي خورد ، تلاش نمي كند تا بديلي براي زندگي امروزي ارايه دهد و آن را با تمامي تناقضات و ضديت هايش پذيرفته است .از همين رو است كه رفتار و سلوك شخصيتهاي داستانها را به هيچ عنوان نمي توان به شكلي منطقي توجيه نمود و روابط ميان شخصيتها و حوادث داستان را تابعي علي – معلولي دانست . از طرفي خود داستانها و ساختارشان نيز نمادي از آشفتگي هستند كه با معيارهاي زيبايي شناختي قابل تطبيق نمي باشند و در اين آنارشي خود ساخته است كه پريشاني ذهن معاصر و شخصيتهاي چند وجهي جامعه مدرن در داستان شكل مي گيرند و به يك مولفه درون متني تبديل مي شوند ؛ مولفه هايي كه شايد هيچ نقشي جز به بازي گرفتن جوهره فكري آدمي نداشته باشند .   
هرچند داستاني مانند « ربه‌كا » -كه از منظر روايت به شدت براي خواننده ايراني آشنا است و يادآور استيصال ، درد و سرخوردگي داستانهاي كارور و روزمرگي شان است و از منظر فرم نيز نمونه هاي تكرار شده زيادي در اين سالها داشته است – ممكن است براي برخي خوانندگان پذيرفتني تر باشد ، اما به باور من « كوه بلورين » يكي از برجسته ترين داستانهاي اين مجموعه به شمار مي آيد ؛ داستاني كه در آن جنبه هاي حقيقي و استعاري اثر در هم آميخته و شكاف ميان متن و دنياي خارج از متن از ميان رفته است . بارتلمي در اين داستان از تكنيك مونتاژ بهره برده است اما علي رغم اين گسيختگي ظاهري ، شيفتگي نويسنده نسبت به تصاوير و محور قرار گرفتن آنها در داستان ، خواننده را نهايتا با اثري يكپارچه و منسجم روبرو مي سازد . اما اگر كج بيني ( پارانويا ) رايج ميان شخصيتهاي برخي داستانهاي اين مجموعه از نوع متداول در داستانهاي پست مدرن است و نويسنده سعي در نمايش اين مفهوم دارد كه نيروهايي پنهان استقلال آدمي را از ميان برده اند و شخصيتها همواره در اين كابوس هستند كه دسيسه‌اي از سوي ديگران در حال شكل گيري است ، در « كوه بلورين » ديگر راوي به كج بيني دچار نيست ؛ بلكه اين بار بارتلمي با مهارت توهم توطئه را از متن خارج نموده و خواننده را به آن دچار مي سازد . در ابتدا به نظر مي رسد كه راوي و شخصيت نخست داستان مبتلا به كج بيني نيست و نويسنده سعي دارد تا با فضاسازي هايش خواننده را به چالش بخواند . اما در نهايت وقتي راوي با شاهزاده خانم روبرو مي گردد ، او را با سر از بالاي كوه « براي » دوست و آشناهايش به پايين مي اندازد و داستان با دو جمله « به چه كسي مي شد اعتماد كرد و او را به دستش سپرد » و « به عقابها هم اعتباري نيست ، اصلا ، حتي يك لحظه » به شكلي طنز آميز و با برگشت به نقطه شروع خويش و همان مفهومي كه خواننده را از ابتدا با آن درگير ساخته بود ، به پايان مي رسد .
تا پيش از ترجمه مجموعه داستان « زندگي شهري » توسط شيوا مقانلو و انتشارش از سوي نشر بازتاب نگار ، نام و داستانهاي بارتلمي – اگر نخواهيم با به كاربردن عبارتي ، حاشيه سازي كنيم – براي « تعدادي » از اهالي ادبيات بيگانه بوده است . ساخت پيچيده جملات و زبان داستانهاي او ، البته هر مترجمي را با مشكلاتي روبرو خواهد كرد اما نبايد از شرايط حاكم بر بازار كتاب و تحولاتي كه - با تغيير دايم گرايشات جريانهاي ادبي - در سليقه اهالي ادبيات ايجاد مي شود ، به عنوان عوامل مهجور ماندن اين نويسنده قابل اعتنا ، در ايران غافل ماند .



گفتگو با فرید امین الاسلام – کتاب هفته0 شماره 163

◄ تقسيم لذت خواندن متن با ديگران
 
گفت‏ و گو با شيوا مقانلو؛ مترجم كتاب زندگى شهرى اثر دونالد بارتلمى

فريد امين ‏الاسلام
شيوا مقانلو متولد 1354 اولين ترجمه خود را با عنوان »زندگى شهرى« كه مجموعه داستانى از دونالد بارتلمى است به تازگى چاپ كرده است. او فوق ليسانس كارگردانى سينما است و تا به حال سه فيلم كوتاه ساخته است. پايان‏نامه فارغ‏التحصيلى‏اش با عنوان »پست‏فمينيسم و سينما« كه نگاه انتقادى نسل جوان زنان جهان به جبهه‏گيرى‏هاى فمينيست‏هاى افراطى نسبت به سينماست بزودى چاپ خواهد شد. وى از سال 77 با مجلات مختلفى مانند دنياى سخن، فكر روز و كارنامه همكارى دارد و ترجمه ديگرش كه گفت‏وگو با شش متفكر معاصر فرانسوى در مورد ارتباط ميان ادبيات و فلسفه است، بزودى چاپ خواهد شد. گفت‏وگوى زير به بهانه چاپ اولين ترجمه او انجام شده است.
بعضى از داستان‏هاى بارتلمى به‏صورت پراكنده در نشريات ادبى چاپ شده‏اند. چه انگيزه‏اى از چاپ يك مجموعه مستقل داشتيد؟
تقسيم لذت خواندن متن با ديگران و گفتن اينكه اين اتفاق‏ها هم در داستان‏نويسى افتاده است. در جامعه ما اكثر علاقه‏مندان ادبيات معاصر جهان با تئورى‏هاى ادبى جديد آشنايند اما از خود اين ادبيات چيز زيادى نخوانده‏اند، مثلاً قواعد پست‏مدرن را مى‏شناسند اما داستان‏هايش را خير. ترجمه‏ هاى پراكنده هم خوب است اما كافى نيست. اين كتاب پيشنهاد و لطف آقاى پيام يزدانجو بود كه او هم همين ذهنيت را داشت. فكر كرديم تجربه مثبتى خواهد بود.
چرا نام مجموعه را زندگى شهرى گذاشته‏ايد؟
اين نام روى جلد اصل انگليسى اثر است و انتخاب خود بارتلمى است. بارتلمى را يك نويسنده پست‏مدرن مى‏دانند. مى‏شود راجع به خصوصيات پست‏مدرنيستى مجموعه توضيح دهيد؟ آيا شخصاً به پست‏مدرنيسم معتقديد؟
در اين كتاب با داستان‏هاى نامتعارفى روبه‏رو هستيم كه بيش از همه، به نوعى فاصله‏گذارى عمدى با ذهن مخاطب دست مى‏زنند و اين گسست‏هاى نامنتظر معنايى و زبانى باعث خدشه‏دار شدن داستان كلاسيك مورد انتظار مى‏شود. فضاى اين داستان‏ها چه ذهنى باشد چه عينى، برشى يك‏ساعته از زندگى باشد يا ماجرايى چندساله، همه‏شان يك مردم‏آزارى شيرين دارند! نيز انتخاب واقعيات تاريخى است و آميختن آنها با چاشنى فانتزى و كشاندنشان به عصر معاصر. بعد هم بخش‏بندى كردن داستان‏ها، عنوان‏گذارى، شماره‏گذارى، كج‏نويسى، تك‏جمله‏نويسى و... و اينكه اكثرشان پايان روشنى ندارند؛ پايان مسأله مهمى است.
در چند دهه اخير رويكرد متفاوتى نسبت به چگونه ديدن جهان و مسائل جهان به وجود آمده است: خسته شدن از مدرنيسم، خسته‏شدن از سنت. به اين رويكرد كه نتيجه گريزناپذير ورود به عصر »پست«ها است و ابزار بيانى خاص خودش را هم در عرصه هنر و ادبيات دارد معتقدم و دوستش دارم و با كنجكاوى دنبالش مى‏كنم، ولى البته در حيطه‏ هاى اقتصادى يا اجتماعى نمى‏شود همه چيز را به‏سادگى با يك »ايسم« توضيح داد.
زبان و نثر ترجمه شما ساده است. اين سادگى انعكاس نثر بارتلمى است يا سبك خود شما و آيا در كل در ترجمه به متن وفادار بوده‏ايد يا خير؟ اصلاً به نظرتان ترجمه، يك آفرينش ادبى مجدد است يا انتقال صرف متن از زبانى به زبان ديگر؟
بله، به سبك او وفادار مانده‏ام اما ترجمه مكانيكى هم نكرده‏ام. زبان بارتلمى تخت و ساده و فارغ از پيچيدگى‏هاى فرمى است. او پيچيدگى را در كليت اثر، در معنا و اجرا مى‏آفريند. بايد واژه‏ ها و تركيب‏بندى‏هايى را انتخاب مى‏كردم كه در فارسى اين سادگى را برسانند.
ترجمه ادبى قطعاً آفرينشى نو است. البته نمى‏خواهم وارد بحث تئوريك مؤلف، متن و خواننده شوم و اينكه حتى با خواندن يك متن به زبان مادرى خودمان هم آفرينشى نو از آن ايجاد مى‏كنيم، اما معتقدم يك نويسنده واژگانى را براى انتقال معانى برگزيده و آنها را با آرايش مورد نظرش كنار هم چيده، حالا من بايد اول روح اين چينش را درك كنم، بعد واژه‏ هاى خودم را انتخاب كنم و بعد با دستور زبان جديد طورى كنار هم بگذارمشان كه به هر دو وفادار بمانم؛ به آنچه نظر او بوده و به زبان مادرى خودم.
داستان ضايعه مغزى- كه به نظرم از بهترين‏هاى مجموعه است- تنها داستانى است كه با حروف ايتاليك چاپ‏شده. چرا؟
در اصل كتاب اين‏طور بود. به نظرم بارتلمى خواسته با اين داستان- كه بيش از بقيه فاقد روابط علّى درون‏متنى است- به خواب‏هاى خودش ادبيت ببخشد. شبيه صحنه‏ هاى سياه و سفيد رؤيا ديدن كاراكترها در فيلم‏هاى رنگى است؛ صحنه‏ هايى غريب و نامربوط اما متعلق به كليت متن.
شما فيلمنامه »فرشته فناكننده« بونوئل را هم ترجمه كرده‏ايد. به نظرتان ترجمه رمان و داستان كوتاه آسانتر است يا فيلمنامه؟ آيا ترجمه ديگرى هم آماده انتشار داريد؟
بعضى فيلمنامه‏ ها لذت ادبى بسيارى- جداى از خود فيلم به آدم مى‏بخشند، بعضى فيلمنامه‏ ها هم پر از اصطلاحات پيچيده و چالش برانگيزند، اما در كل ترجمه فيلمنامه را در مقايسه با رمان و داستان كوتاه شوخى مى‏دانم. در آنجا مجبوريد با صبر و احتياط وارد يك جهان ناشناخته شويد، اما در فيلمنامه بيشتر خط سير حوادث و صحت ديالوگ‏ها مطرح است و نوعى پيش آگاهى و اطمينان داريد. عشق و ترس ترجمه داستان كوتاه و رمان بيشتر است.
اين اواخر ترجمه يك مجموعه گفت‏وگو با چند متفكر معاصر و نام‏آور را به پايان برده‏ام كه بايد ويرايشش كنم. پايان‏نامه فوق ليسانس خودم را هم آماده چاپ كرده‏ام كه تقريباً مبحثى جديد است: پست‏فمينيسم و سينما.
گويا اولين مجموعه داستان تأليفى‏تان را آماده چاپ كرده‏ايد. عنوانش چيست و به نظر خودتان چه سبكى دارد؟
اسمش »كتاب هول« است. سؤال سختى پرسيديد. من موقع نوشتن به سبك فكر نمى‏كنم بلكه داستان است كه با سبك خاص خودش در ذهنم و بعد روى كاغذ زنده مى‏شود، يعنى فرم و محتوا هستند كه يكديگر را تأييد مى‏كنند و نه انتخاب سبكى من. شايد در اين داستان‏ها هم نشانه‏ هاى روايتگرى مدرن را ببينيم و هم سرخوشى‏هاى پست‏مدرن را. سعى كردم جدا از بازى‏هاى شكلى به عنصر زبان، محدوديت‏ها و قابليت‏هاى آن بپردازم. داستان، ترس‏هاى آشناى آدم‏هاى معاصر است اما در فضاهايى فانتزى و بى‏نام. خوانندگان بايد قضاوت كنند.
به‏عنوان يك داستان‏نويس شما از كدام داستان مجموعه »زندگى شهرى« لذت برديد؟
از داستان »بازى«. خيلى دلم مى‏خواهد بتوانم داستانى مثل اين داستان بنويسم چون خيلى خوب توانسته از هيچ، همه چيز بسازد.
 



نقد مهدی یزدانی خرم – شرق- 8 بهمن 1382
 

دونالد بارتلمي به عنوان نويسنده اي دگرانديش، از نمونه نويسندگاني است كه پوسته جامعه صنعتي آمريكا را شكافته و با درهم آميختن فضاهاي سوررئاليستي، انگاره هاي زباني و همچنين گونه اي از نهيليسم درون متني مدرن به يك بيان نو دست يافته است. بارتلمي خيلي دير در ايران ترجمه شد و عدم تمايل مترجمين به آثار او و نويسندگان ديگر آمريكا باعث شد كه صداي كارور به نوعي تنها صداي ادبيات معاصر آمريكا در ايران باشد. «زندگي شهري» در واقع اولين مجموعه داستاني است كه از اين نويسنده منتشر شده است. اين مجموعه كه از مهم ترين داستان هاي بارتلمي محسوب مي شود، دربرگيرنده چهارده داستان متفاوت است كه تخيل وحشتناك بارتلمي را اثبات مي كنند. به نحوي كه اگر اين داستان ها به شكلي پراكنده و بدون ذكر نام نويسنده منتشر مي شد، كمتر مخاطبي مي توانست نويسنده همه آنها را بارتلمي بداند! به هر حال انتشار اين مجموعه داستان در زمستان امسال، اتفاقي مهم است. مترجم داستان ها، شيوا مقانلو است كه گويا قصد دارد اعم آثار اين نويسنده را ترجمه نمايد.

جهاني كه بارتلمي راوي عناصر و مولفه هاي آن است، گستره اي از تناقض ها و تضادهاي مفهومي و ساختاري است. بارتلمي به مانند نويسندگان سوررئاليست، دنيايي را خلق كرده كه انسان به علت دور شدن از مفهوم ريخت شناسي آن، به شدت غريبه و دست نيافتني به نظر مي رسد. اين نويسنده براي حركت در اين فضاي نامانوس، از سه راهكار عمده استفاده مي كند: نخست اينكه او از ارائه منطق خوانشي خاص و يا شناخته شده اي سرباز مي زند و مي كوشد متن خود را از قيد و بند مولفه اي به نام «حافظه درون متني» رها كند. در اين نگاه آدم هاي دونالد بارتلمي از پشتوانه هاي تاريخي، اخلاقي و حتي معنوي خود جدا شده و آن خشونتي كه نويسنده براي ترسيم زندگي رنگ باخته جامعه آمريكا به آن نياز دارد شكل مي گيرد. پس خشونت در دو چهره يكي از عناصر انكارنشدني متن بارتلمي است. اين خشونت در درجه اول بندها و رابط هاي بين انسان و جهان درون متن را مي برد. به اين معني كه نويسنده با توسل به شكل هايي از ادبيات سوررئاليستي،  فضاهايي را مي سازد كه در ذات خود، اگزوتيك و در ضمن به شدت گوتيك به نظر مي آيند. اين فضاها كه نمونه آن در داستان هايي مانند پاراگوئه و صحنه هايي از گريه پدرم به چشم مي خورد، از يك حجم تصويري و متافيزيكي فوق العاده برخوردار بوده و به هيچ عنوان سمبليستي نيستند. با چنين فضايي، انسان درون متن، پشتوانه اي به نام جهان آشنا و تاريخي پيرامون را از دست داده و دچار يك تنهايي و سكون خشونت بار مي شود. بعد از درك اين مرحله، خشونت درون متني به شكل نوعي سردرگمي و افسردگي در ذهن و زبان اين آدم ها تصوير مي شود. اين رويه يكي از مهم ترين جنبه هاي ادبيات بارتلمي است به اين معني كه صراحت و پويايي انسان او دستخوش معناباختگي مي شود و او مي كوشد تا فقط به بودن خود ادامه دهد. بودني كه به مانند برخي از آثار نويسندگان رمان نو، هيچ اتفاق دروني و بيروني خاصي در آن روي نمي دهد. با اين دو مولفه كليت آثار بارتلمي ساخته شده و او شروع به روايت مي كند. در داستان هاي او به دليل تضاد عميقي كه بين انسان و دنياي او وجود دارد، اخلاق متني نيز فراموش شده و متن و ملزومات آن هيچ هدفي را دنبال نمي كنند.

دهه پنجاه و شصت ذهن بارتلمي را چنان به خود معطوف كرده كه او با يك تلقي به شدت پسامدرن آن را گزارش مي دهد. به نگاه بارتلمي انسان آمريكايي اين دوره به پايين ترين مرحله بعد انساني خود مي رسد، او تازه عواقب جنگ را مي فهمد، مك كارتيسم را درك مي كند، جنگ سرد آسايشش را برهم مي زند و از همه مهم تر، دچار حس ناامني مي شود كه توسط سردمداران آن ساخته شده است. دومين راهكار بارتلمي براي روايت اين انسان ذكر شده، استفاده از نوعي نهيليسم درون متني است كه با توجه به دستاوردهاي جريان رمان نو و بالاخص رب گري يه و بكت، ساخته شده است. در بافت اين نهيليسم؛ حركت حلزوني روايت، تبديل به يك حركت ممتد شده، به اين معنا كه، بارتلمي برعكس پوچ گراياني مانند بكت، از يك رئاليسم قصه گو، سود برده و در پايان آن را بدون ايجاد احساس سپيدخواني رها مي كند. پس تيپ روايت او به شدت خطي است اما روايتي خطي كه در پايان آن ما بدون درك كنشي معنايي و يا ايدئولوژيك تنها گذاشته مي شويم. انسان بارتلمي در اين روند، فاقد يك ذهنيت استعاره اي و يا حتي آبستره است.

او برعكس دنيايي كه وي را احاطه كرده، كاملاً آشنا و عادي است، اما هويت ساختاري مشخصي نداشته و مخاطب بارتلمي، نمي تواند به او شكلي شناخته شده بدهد و اين اوج هنر بارتلمي است.بارتلمي برعكس ريموند كارور به «هرم» روايي و يا اجراي سه مرحله اي داستان اعتنايي ندارد. او به مانند آلن رب  گري يه،  از جايي وارد داستان شده و به همان راحتي از آن خارج مي شود. با اين كاركرد، جهان داستاني بارتلمي به مانند آثاركوبيستي از حجم فوق العاده اي برخوردار مي شوند كه مردم مخاطب خود را در پي يافتن شكل اصلي مولفه هايش به بازي مي گيرد. از سوي ديگر انسان او به شدت احساس بيهودگي و ناتواني مي كند. اين امر كه در تقابل با فضا ساخته شده در دو قسمت اصلي اتفاق مي افتد. نخست اينكه انسان هاي داستان هاي بارتلمي به دلايلي كه به واسطه بودن در يك فضاي خشن و بي رحم به آن دچار شده اند، هيچ انگيزه اي براي يافتن هويتي درون متني ندارند، ايشان تحت تاثيري تكثري كه بارتلمي به آن دامن زده است، از فرديت و يا خردگرايي همينگو ي وار و فاكنرگونه، دور شده و هيچ دليلي براي حركت در درون متن ندارند. اين رويكرد باعث شده كه ما با موجوداتي روبه رو باشيم كه هر آن شكلشان تغيير كرده و داراي حجمي آزاردهنده هستند. روحيه آمريكايي اين انسان كه بدون شك توسط بوميت و فرهنگ  خاص وي شكل گرفته در بستري نامانوس هدايت و خنثي مي شود. در اين مرحله ارزش هاي ديني، اخلاقي و حتي انساني هم رنگ و لعاب هميشگي خود را از دست داده و يك سكوت خسته كننده دردناك جايگزين آن مي شود.«زبان» شايد اصيل ترين و شاخص ترين نكته اي باشد كه بتوان آن را مولفه اصلي جهان داستاني بارتلمي دانست. اين زبان كه بر پيچيده بودن خود اغراق و تاكيد مي كند، با نظام دروني موتيف وار خود، جوهر ذاتي روايت كه همان حركت است را تحريف نموده و تنها و تنها به نقض ساختارهاي موجود در متن مشغول مي شود. همانطور كه گفتم، شايد تنها تلاش انسان بارتلمي، فرياد كردن رئاليسم خود است، زبان با هارموني چندگانه خود و تمايل به حجم نمايي، صداهاي اين فرياد را به شكلي ناقص، سردرگم و يا پاروديك به گوش مخاطب مي رساند.

مهم ترين كاركرد زباني دونالد بارتلمي كه تحت تاثير نويسندگان رمان نو، به وجود آورده، عنصر «مكان» است، بدين معني كه مفهوم مكاني در بافت زبان ساخته مي شود و سوررئاليسمي كه ما در داستان هاي بارتلمي با آن روبه رو هستيم را موجب مي شود. در واقع بسامدهاي زباني بارتلمي، ريتم و تصاويري را مي سازند كه واقعيت هاي بيروني متن را جعل نموده و به شكلي كاملاً متفاوت عرضه مي كنند. در اين مرحله، زبان با توسل به يك سيستم پيچيده آوايي و كلامي،  «مكان» داستاني جديدي مي آفريند كه در ادبيات آمريكا به شدت عجيب است. راوي و يا شخصيت هاي داستان چون به دليل وجود همين زبان ساخته شده اند، ناچار هستند در سايه و محدوده فرمي آن حركت و روايت كنند و چون زبان  سويه اي نهيليستي و متناقض نما دارد،  عمق بيهودگي راوي خود را فاش مي نمايد. در اين راه بارتلمي از آبستره كردن داستان جلوگيري مي كند زيرا در اين صورت رنگ و عناصر بصري بيرون از اين زبان ضدتصوير، خوانش انتزاعي اي را كه او براي متن پيشنهاد كرده، تبديل به يك منطق جديد و در عين حال شناخته شده مي نمايد. پس تصوير در داستان هاي بارتلمي سومين نگره او براي ساختن انسان بيهوده متن است. در اين نگاه تصوير از ساختار بصري خود خارج شده و به هيئت فضاهايي ناملموس و در عين حال در تغيير و دگرديسي درمي آيد. بارتلمي، براي نقض تمامي ساختارهاي شناخته شده ادبيات داستاني قبل از خود، تصوير و مكان و همچنين شيوه هاي بياني  رفتار را در پيكره زبان جاي داده و علاوه بر طرح صدايي جديد و متفاوت از بي معنايي و بيهودگي ارزش هاي برون متني روايت مي كند. بارتلمي، علاوه بر اين نوع نگرش كوبيستي، از نمادها و سمبل ها به سمت يك روايت پوچ و خالي حركت مي كند، روايتي كه در آن تاريخ سمبل محور،  مي تواند به يك بيان بي زمان و كاملاً مصرفي تبديل شود. بايد در نظر داشت كه پديدارشناسي مفاهيم كلاسيك تاريخ ادبيات و تخطئه جوهر وجودي ايشان نيز از طريق تكثرنمايي و از بين بردن فرديت و وحدت وجودي و دروني ايشان ساخته شده است، به طور مثال داستان تولستوي با بيان مفهومي جديد از شخصيت تاريخي  اين نويسنده سرخوردگي روحي راوي و انسان بارتلمي را از جمع گرايي آمريكايي به تصوير كشيده است


گزارش جلسه – باشگاه اندیشه - سایت خوابگرد

نقد مریم هومان- سایت آوانگاردها

فصلنامه تزرو- شماره اول