گفتگو با مجله‌ی دنیای ارتباط


شیوا مقانلو: کارشناس و کارشناس ارشد رشته سینما از دانشگاه هنر- مدرس دانشگاه در حوزه تحلیل فیلم, تحلیل فیلمنامه, و ادبیات جهان. دارای بیش از سی جلد کتاب تالیف و ترجمه در حوزههای ادبیات, سینما, و زندگینامه.
    
1- اصولا نقد آثار سینمایی و خوانش آنها در وجوه مختلف چه فرصت هایی را برای ارتباط بهتر با فیلم مهیا می کند؟ و ارتباط با یک فیلم چقدر تحت تاثیر آن قرار دارد؟
اصولا از دو جنبه میتوان به نقد و تحلیل فیلم نگاه کرد: اول, از زاویهای به نفع مخاطب. یعنی منتقد و تحلیلگر سعی میکند معانی, جنبههای پنهان, لایههای مختلف, اهداف احتمالی کارگردان, و نحوه ارتباط فیلم با وقایع و پسزمینههای تاریخی و سیاسی و اجتماعی را برای بیننده فیلم روشن کند. او به بیننده کمک میکند فیلم را بهتر ببینند, بهتر درک کند و از فیلم لذت بیشتری ببرد. به این ترتیب سطح سلیقه و درک مخاطب بالاتر میرود و بار بعد با دقت و توقع بیشتری به تماشای یک فیلم میرود چون میداند یک فیلم قرار است به او چه چیزهائی پیشنهاد کند. ضمنا با خیال راحتتر و اعتماد به نفس بیشتری به تماشای فیلمها مینشیند چون میداند حتا اگر دردرک نکته یا بخشی از فیلم مشکل داشت, در این ناتوانی یا سوءتفاهم تنها نیست و منتقدی هست تا موضوع را برای او بشکافد و باز کند. خلاصه لذت تماشای یک فیلم هم بیشتر میشود و هم صحیحتر.
مثلا بینندهای که چندان دنبال خواندن نقد و تحلیل نیست, شاید با دیدن یک فیلم بد و کمارزش احساس ناراحتی کند اما نداند دلیل ناراحتیش چیست, و بنابراین دفعه بعد هم ناآگاهانه به تماشای چنین فیلمی بشیند. یا مثلا شاید یک بیننده ناآشنا به جهان نقد, صرفا در فیلم به قیافه هنرپیشهها یا شوخیهای کلامی آن توجه داشته باشد و نداند این فیلم میتواند در عین سرگرمکنندگی جنبههای مهمتری هم داشته باشد. اما خواندن نقد و تحلیل به او کمک میکند تا انتخابهای درستتری بکند و وقت و پولش را هدر ندهد, ضمنا دارای سلیقه و دید بهتری هم بشود و افقهای دیگری را هم ببیند که شاید هرگز به آنها توجه نمیکرده. نقد این قدرت را دارد که مخاطبان زیادی را با فیلم همراه, یا از آن گریزان کند.
جنبه دوم نقد فیلم, کمک آن به سازندگان و دست اندرکاران فیلم است. خیلی وقتها گروه سازنده مطمئن هستند که به تمامی اهداف خود رسیده اند و فیلم کاملا مطابق برنامهریزی و خواست اولیهشان درامده و کار خوبی شده. اما فیلم در فروش شکست میخورد, یا از نظر کارشناسان و صاحبنظران رد میشود. خب اینجا هم منتقد میتواند به کمک کارگردان یا بازیگر بیاید و با موشکافی فیلمنامه و حرکات دوربین و بازی هنرپیشهها و ... به آنها کمک کند تا در کارهای بعدیشان بهتر عمل کنند. بنابراین نقد حرفهای روی بازار کارهای بعدی یک تیم هم تاثیر میگذارد. گاهی مجموعه نقدها آنقدر منفی است که کارگردان و تهیهکننده کلا از خیر ساخت کار بعدی و تلف کردن بودجه میگذرند. گاهی هم منتقدها آنقدر نکات خوبی توی کار پیدا میکنند که یک کارگردان ده تهیهیکننده مشتاق پیدا میکند.
 
2- آیا برای نقد فیلم می توان ساختاری مشخص مطرح کرد و بر اساس آن لایه های مختلف فیلم را مورد نقد قرار داد؟نوضیح دهید.
حتما همینطور است, و اصولا کار نظریهپردازان و کتابهای نظری هم مشخص کردن همین ساختارهاست. داشتن یک نظام و رویکرد مشخص برای پرداختن به فیلم, مثل پرداختن به هر امر دیگر, هم مننتقد را از کلیگوئی و شلختهبازی دور میکند, هم تکلیف مخاطب را روشن میکند که با چه اندیشه و دیدگاهی طرف است, و هم کار ارزشگذاری و امیتاز دادن به خود آن نقد را راحت میکند چون بالاخره نقد بد هم فراوان داریم که نخواندش از خواندش خیلی بهتر است. مثلا خیلی اوقات با نقدهای حسی و کلی و بی هدف روبرو هستیم, یعنی منتقد بیشتر از خوش آمدن یا خوش نیامدنش حرف میزند بی این که به شکل علمی توضیح دهد چر این بخش فیلم درست از آب درنیامده یا حس خوبی را منقل نمیکند یا ضعیف است. اینطوری میشود به جای نقد فیلم, یک متن احساسی یا خاطره یا نامه کوتاه هم نوشت!
گاهی منتقد یک حرف کلی و شخصی دارد که بالقوه روی هر فیلم یا کتابی پیادهاش میکند. مثلا میخواهد پیشاپیش از فلان فیلسوف یا تئوریسین نام بیاورد و از نظریاتش بگوید؛ بعد بیتوجه به این که آن نظرات ماهیتا قابل اجرا روی این فیلم هست یا نه, فیلم را بر همان مبنا نقد میکند و از جملاتی وام میگیرد که انقدر کلی اند که شاید بشود برای هر فیلم دیگری هم به کار برد. اما وقتی منتقد رویکرد مشخصی داشته باشد, حتا برای خوش آمدن و نیامدن و تئوریهای فلسفیش هم باید به شکل روشن ومنسجم و قابل دفاع و حملهای حرف بزند. داشتن چنین رویکردی دید منتقد را در حین نوشتن هم باز میکند تا در عین داشتن یک برمنامه منسجم,  خودش هم در حین جلو رفتن متن به افقهای بازتری برسد.

3- سینما هنر-رسانه ای بصری با تاثیرگذاری فراوان است، منتقد در خوانش فیلم چقدر باید زیبایی شناسی تصویر و عناصر تجسمی را در نظر بگیرد؟
بسیار زیاد. اصلا بخشی از اصول نقد فرمال در پایه همین زیبائیشناسی تصویر است که براساس همکاری مشترک همه عوامل – فیلمبردار و تدوینگر و بازیگر و طراح صحنه و ...- خلق میشود. در ثانی معنای ساخته و منتقلشده هم براساس همین زیبائیشناسی پدید میاید. به هرحال فرم هیچوقت از محتوا جدا نیست و جدا هم تحلیل نمیشود. همنشینی پلاستیکی اجزا درون صحنه, و سپس هیمن رابطه بین نماها و سکانسها, نقش مهمیدر زیبائیشناسی دارد: زیبائیشناسی نه به این معنا که مثلا چشمانداز زیبا یا طراحی دکور یا چهره زیبائی داشته باشیم, بلکه به این معنا که از تاثیر متقابل این اجزا به شکل مستقل و جمعی آگاه باشیم و بدانیم مثلا این چایگاه دوربین چه نوع تصویری خلق میکند و آن نوع تدوین چه حسی در مخاطب ایجاد میکند. پس در این نگاه, عناصر تجسمی و پلاستیک جایگاه خاص خود را دارند. مثلا یکی از مهمترین وظایقف یک تدوینگر این است که دو صحنه را براساس زیبائیشناسی تجسمی بهم پیوند بزند یا از هم جدا کند. منتقد هم باید حواسش باشد که این هدف تا چه اندازه براورده میشد. بنابراین مهم نیست شما با یک فیلم اکشن یا احساسی یا روشنفکرانه مواجهید, یا یک وسترن با یک کمدی, چون هر فیلم زیبائیشناسی خاص خودش را دارد که باید رعایت شود. حالا منتقد باید پیدا کند که در این فیلم خاص زیبائیشناسی رعایت شده و جواب داده یا نه.

4- در نقد فیلم مخاطب چه جایگاهی داشته و چگونه باید عمل کرد تا زمینه های مناسب برای ارتباط بهتر مخاطب با فیلم را فراهم آورد؟  
هر یک از قالبهای بیرونی و رویکردهای مختلف نقادانه, مخاطب را از یک جهت و از یک بعد در نظر میگیرند و به او اهمیت میدهند. مثلا نقد روانکاوانه معمولا یک مخاطب فرضی کلی دارد که با توجه به جنسیت و شیوه بزرگ شدن و اجتماع پیرامون و تجربیات زیستیش همیشه تاثیر مشخص و قابل انتظاری از یک فیلم میگیرد. یا منتقدان نریه مارکسیسیتی شیوههاهی از پیش مشخصی را هم در زیربنای تولید و نمایش فیلم, و هم در جایگاه زیستی مخاطبان در نظر میگیرند که معمولا با تمرکز روی آنها نقدشان را پیش میبرند. یا مثلا منتقدان فرمال بیشتر کوشش خود را روی پیاده و مجزا کردن عناصر ساختاری میگذارند که در صحنههای مختلف مهم اند و فلان اثر را روی چشم و ذهن مخاطبش میگذارد. به هر هال هیچ شیوهای نیست که مخاطب را منفعل صد در صد یا فاعل صد در صد بداند. اما حدود از دهه 1970 میلادی به اینسو بو با مطرح شدن نظریات پسامدرنیستی که به حوطه سینما و نقد فیلم هم آمدند, سهم و جایگاه مخاطب بیشتر و قویتر در نظر گرفته میشود. یعنی مخاطبی باهوشتر یا تحصیلکردهتر یا فراجناحیتر را فرض میگیرند که چندان هم مقید به قالبهای ازپیش تعیینشده نیست و میتواند خوانشهای دیگر و جدیدتری را رقم بزند. این یک سیکل است, یعنی هرچقدر شمای منتقد سطح درک و دریافت مخاطب را بالاتر ببرید و هرچقدر فیلمهای بهتری ساخته و دیده بشوند, مخاطب هم قدرتمندتر میشود؛ و برعکس.
5- رسانه  بستر اصلی انتشار نقادی های هنری بوده و ابزار ارتباط مخاطب با منتقد محسوب می شوند. به نظر شما آیا انتشار مطالب مربوط به نقد فیلم های مختلف در رسانه ها، در گرایش افکار عمومی به آثار سینمایی موثر است؟
حتما موثر است. نقدهای صحیح مطبوعات کاغذی یا مجازی, جلسات نقد فیلم همراه با پرسیش و پاسخ مخطبان, فیلم دیدنهای گروهی, یا میزگردهای کارشناسان سینمائی همه به این ارتباط بهتر کمک میکنند. حتا جنجالهای زودگذر و موجهای کاذب هم میتوانند به بهتر دیده شدن یک فیلم کمک کنند اما نه تاثیر ماندگاری دارند و نه دردی از دردهای فرهنگی دوا میکنند. اما بسترسازی صحیح پیرامون یک فیلم, و تهییج مخاطب برای دیدن و ارتباط برقرار کردن با آن حتما بخشی از کارهای درست فرهنگی محسوب میشود. اینها جزئ به اصطلاح  مراحل پساتولید یک اثری سینمائیست, یعنی فقط این نیست که فیلممان را بسازیم و خیالمان جمع باشد که خودش راهش را پیدا میکند. فیلم – و هر اثر هنری دیگر- برای پیدا کردن جایگاه واقعیش و برای ماندگار شدن نیاز به کمک راهنمایانی دارد که همان منتقدان هستند.