ممنون که ما را دیدید

(به مناسبت نوبل ادبی آلیس مونرو)

به نظرم باید در هر کاری, و در ادبیات, به ارزشها یا ضعفهای خود اثر نگاه کرد و نه به جنسیت صاحب اثر.همین که میگوییم نویسندگان زن, یا میگوییم چرا فقط 13 زن نوبل برده اند, یعنی جلوجلو تقسیمبندی جنسیتی انجام داده ایم. بالاخره همه مردم دنیا یا زن  هستند و یا مرد؛ و اگر به صرف زن بودن کسی از پیروزیش خوشحال بشویم انگار ضمنی تایید کرده ایم که او دچار یا کمبود و ضعفی بوده و حالا چه خوب که یک آدم ضعیف به چنین موفقیتی رسیده! مثلا من با روز زن هم مخالفم چون فکرمیکنم وقتی یک روز از 365 روز سال به نام زن باشد, معنایش این است که آن 364 روز دیگر روز مرد است! به جای این تقابلها و زن/مرد گفتنها, باید توانمان را روی کار خوب بگذاریم و از برنده شدن یک کار خوب استقتبال کنیم, چه مولفش زن باشد و چه مرد.
البته این هم واقعیتی است که نوشتن در طول تاریخ اکثرا کار و شغلی مردانه بوده و مردها بیشتر فرصت نوشتن و در معرض دید گذاشتن اثارشان راداشته اند, اما امروز زنها هم خیلی خوب پایشان را در این حیطه محکم کرده اند. حالا باید به جای مقایسهها و ضعفهای تاریخی, از فرصتهای پیش آمده نهایت استفاده را کرد. از این منظر, باید خوشحال بود که نویسندهای مثل جی.کی.رولینگ میتواند در یک شغل عرفا مردانه اینقدر پول دربیاورد (البته بحث ارزشگذاری کتابهای او جداست). یا مثلا وقتی اثری از نویسنده زنی مطرح میشود که ساکن کشورهای پیشرفته و اول جهان نیست, خب طبعا خوشحال میشویم که حرف او هم به گوش دیگران رسیده. اما همچنان تاکید میکنم که ملاک کار خوب, خود اثر است.
خوشحالی من هم از جایزه نوبل ادبیامسال بیشتر به خاطر اهمیت دادن آن به داستان کوتاه است. خیلی جاها این تصور اشتباه رایج است که کتاب یعنی فقط رمان. وقتی داوران نوبل زحمتهای یک عمر یک نویسنده در پرداختنبه داستان کوتاه را میبینند, خب این امر برای همه نویسندگان دلگرمی و احترام ایجاد میکند و باید از این فرصت هم نهایت استفاده را کرد. حسن دیگرش برای ما ایرانیها این است که خیلی از آثار خانم مونرو به فارسی ترجمه شده و با او آشناییم. چه موفقیت آثار خانم مونرو و چه موفقیت اثار خانم رولینگ میتواند برای تمام نویسندگان دلگرمکننده باشد: چه طرفداران رمانهای پرهیجان و پرفروش و غیرواقعی؛ و چه طرفداران داستانهای سنگینتر و کمخوانندهتر واقعی. مهم این است که در روشی که انتخاب کرده ایم, مثل آن دو نفر پرکار و مشتاق باشیم.

***

ممنون که ما را دیدید
(به مناسبت نوبل ادبی آلیس مونرو)
در کل: تمام جوایز در تمام جهان به یکی – یا بیشتر از یکی – از این سه دلیل اهدا میشوند: به خاطر اهمیت خود اثری که در مراسمی حاضر است – یا به خاطر اهمیت مولف و مجموعه کارهایش تا به آن روز, یا تاثیری که بر آن حیطه داشته – یا به خاطر مسائل پشت پرده و بازیهای نامنصفانه و حواشی پیدا و پنهان پیرامون اثر یا صاحب اثر. دلیل سوم طبعا مورد قبول هیچ دنبالکنندهای نیست,اما منطقا همیشه و گهگاه و در طول عمر هر جایزهای دیده خواهد شد: از جوایز ریز و درشت کشور خودمان بگیریم تا جایزه معظم اسکار بهترین فیلم سال قبل که گلهایش انقدر درشت بود که آکادمی اسکار هم زحمت اعلام برنده را به دوش کاخ سفید انداخت تا به زبان بی زبانی بگوید "خودتان به انتخابتان جایزه بدهید!" از آن طرف, هر جایزهای بخشها یا دورهها یا مثالهایی هم دارد که فقط به دلایل اول و دوم پرداخته باشد, تمیز و بی هیچ جای شکایتی. ضمن این که برای هر فرد بیرون از بازی یا جایزهنبردهای هم همیشه راه توسل به دلیل سوم, و شکایت از پشت پردهها, باز است.
در جزء: چه بگوییم نوبل این سالها به اندازه سابق مهم یا دهانپرکن یا مخاطبجذبکن نیست, و چه بگوییم نوبل همچنان معتبرترین نام در جهان جایزههاست, به هر حال از نوبلی میگوییم که از بین بخشهای مختلفش دو بخش ادبیات و صلح برای عامه مردم قابلفهمتر و دنبالکردنیتر اند. فیزیک, شیمی, پزشکی و اقتصاد رشتههای علمی ترسناکی اند که گرچه ماحصل تحقیقاتشان تاثیرات شدید و مستقیمی روی زندگی دارد اما مردم خود را در ارزیابی آنها صاحب نظر نمیدانند و بی حرف و حدیث نتایج را میپذیرند. در مقایسه با ادبیات, کشف یک واکسن تازه تاثیر مهمتر و کشف یک راهکار اقتصادی تاثیر ماندگارتری روی زندگی جمعی دارد؛ اما فقط در رشته ادبیات (و بعد از آن هم صلح) است که ما هم آزادانه قضاوتهای خودمان را دخیل میکنیم. باید هم دخیل کرد چون جنگ و صلح را همه جهان با پوست و گوشتشان تجربه کرده اند: چه واقعیتش را, چه رمانش را. و دقیقا اهمیت ادبیات همینجا آشکار میشود, اینجایی که در عین سکوت چنان در زندگی مردم عادی تنیده شده که آن را به حق و اشتیاق جایزه خود میدانند و در موردش نظر میدهند.
نسبت به انتخابهای ادبی سالهای اخیر, انتخاب امسال برایم دلنشینتر است, اگرچه من ِ نویسنده و خواننده هم هنوز نامهایی دارم که به نظرم بیشتر مستحق این جایزه اند. این دلنشینی نه به خاطر زن بودن خانم مونرو (ملاک کار هنری خوب جنسیت نیست) بلکه به خاطر دیده و مهم تلقی شدن "داستان کوتاه" از نگاه یک هیات داوری ممتاز جهانیست: پاسخی برای این بدفهمی که نویسنده حتما باید رماننویس باشد و اعتبار قلم از حجم و کمیت نوشتهها بیاید. تحلیل داستانهای فروتن مونرو, جهان روزمرهگیهای زنهای تنهایش و گرما و سرمای روابطی که فقط در سیاه و سفید کلمهها جاری میشود و در هیچ اقتباس سینمایی درنمیایند, بحث دیگری میطلبد. فعلا فقط این که: ممنونیم جناب نوبل که داستان کوتاه را هم دیدی.