دردیست غیر "خریدن" آن را دوا نباشد...


دردیست غیر "خریدن" آن را دوا نباشد...

صنعت نشر در مقایسه با سایر حوزههای وابسته به تفکر و اندیشه و هنر, صنعت فقیریست, در ابعاد مختلف. هنر انتخابی ضلع اول و اصلی این چندضلعی یعنی نویسنده و مترجم, هنر ابزارمند و گرانی نیست وجز خلاقیت و توان و اراده سرمایه دیگری نمیخواهد, نه ساز اهالی موسیقی و نه رنگ و روغن اهالی نقاشی و فیلم و دوربین اهالی عکاسی. همه ماجرا با یک قلم و چند برگ کاغذ تعریف و تمام میشود... والبته با دیوانگی و شوری شاید بیش از اهالی آن دیگر هنرها.
مخاطب کتاب هم میتواند مخاطبی کمدرمدتر از مخاطبان سایر هنرها باشد. درامد حاصل از فروش مثلا پنجاه جلد کتاب معمولی به پای فروش یک مجسمه یا تابلوی نقاشی نمیرسد, و قیمت یک بلیط تئاتر هم بیش از یک یا چند جلد کتاب است. بلیط سینما شاید استثنا باشد که حتا نسبت به سایر کشورها هم گران محسوب نمیشود (مثلا در ترکیه قیمت تماشای فیلمی در یک سالن نسبتا استاندارد از قیمت یک ناهار نسبتا خوب در رستوران گرانتر است) اما یادمان باشد که مخاطب سینما میلیونی است و مخاطب ادبیات هزاری, و بنابراین چرخه مالی هنر/صنعت سینما هم از چرخه مالی هنر/صنعت نشر پررونق تر است: هم از نظر دستمزد و هم هزینه و هم درامد.
این چرخه ارزان احتمالا باید بهترین عامل جذب مخاطب انبوه باشد. اگر کمتر کسی از قشر مرفه هنردوست جامعه انقدر توان مالی و هنری دارد که پرتره یک میلیونی بخرد اما پرداخت رقمی بین 2 تا 10 هزار تومان (تا همین چند ماه پیش) برای کتاب نباید کار شاقی برای اکثر افراد جامعه باشد, دست کم با توالی یکی دوبارخرید در ماه. اما آمارها چیز دیگری نشان میدهد: در عرض کمتر از ده سال متوسط تیراژ کتاب چاپ اول از 5000 به 1000 و حتا این روزها به 500 رسیده است, در صورتی که افزایش جمعیت به شکل میلیونی انجام شده و با بازار بالقوهای برابر 70 میلیون نفر روبرو هستیم که سرانه مطالعهاش طبق آمارهای رسمی و غیررسمی شاید به 10 دقیقه برسد. پس صرفا بحث قیمت بالا و پایین مطرح نیست: بحث فرهنگسازی و آموزش و برنامهریزی هم مطرح است.  
عامل منفی دیگری که کفه کتاب نخریدن را سنگین میکند, دردسترس بودن غیرقانونی کتاب در سایتهای اینترنتی غیرقانونیست (و االبته بحثی فرارسانهایست که دامن فیلم و سریال و موسیقی و بازیهای کامپیوتری را هم شدیدا گرفته است.) از لحظه شکل گرفتن ایده کتاب در سر مولف تا رسیدنش به دست مخاطب حداقل 10 درگیر اند: خودش و ناشر و تایپیست و صفحهبند و طراح جلد و ویراستار و مدیر روابط عمومی و مالی و مسئول چاپ و مامور حمل و پخش و کتابفروش (و چند نفر بیشتر یا کمتر برای ارائه یک آلبوم موسیقی یا بازی کامپیوتری استانداربه دست مردم). زمان تقریبیترجمه یک کتاب را سه ماه – و برای تالیف بیشتر- میگیریم؛ با این فرض که نامش همآنقدر پشتوانه دارد که ناشر خوبی کار را همان لحظه اتمام از او تحویل بگیرد. آمادهسازی کتاب تا قبل از مرحلهوزارت ارشاد حداقل دو ماه طول میکشد (مثالهای زیادی از کتابهایی داریم که این مرحله برایشان دو سال طول کشیده). رسیدن جواب ارشاد هم حداقل چند ماه. اگر کتاب منوط به تصحیاتی برای کسب مجوز شود, انجام این تصحیحات و پاسخ نهایی ارشاد دوباره دو, سه ماهی طول میکشد. پس از آن همآمادهسازی نهایی کتاب و چاپ و توزیع آن هم حداقل یکی دو ماهی وقت میبرد. ناشر هم محترم و خوشقول است و چک دستمزدرا طبق قوانین عرفی نشر ایران برای شش ماه پس از توزیع مینویسد: رقمی تقریبا برابر با یک برج حقوق فعلی یک کارمند متخصص معمولی, برای حداقل یک سال از عمر یک نویسنده.
اما به مدد لطف چنان سایتدارانی, حاصل این همه دوندگی و عرق ریختن روح جسم چندین آدم فرهنگی, به آنی روی اینترنت قرار میگیرد و با یک کلیک دانلود میشود. در این شرائط پیدا کنیم پرتقال فروشی را که حاضر باشد این کلیک رایگان را با خریدن یک کتاب پنج هزارتومانی تاخت بزند.
(این بحث در یک بخش دیگر ادامه خواهد یافت).
شیوا مقانلو


دردیست غیر "خریدن" آن را دوا نباشد...
(بخش دوم)
با جمع بندی بخش اول نوشتهام (زیرساختهای ضعیف فرهنگ کتابخوانی, چرخه فقیر صنعت نشر, و زمان طویل ارائه اثر به بازار), بحران موجود در زمینه قیمت کاغذ و کتاب به عاملی تشدیدکننده برای دور کردن کتاب از سبد خرید مخاطب تبدیل میشود: و حتا این بار مخاطب خاص که بهای 20 هزارتومانی یک کتاب معمولی را با اکراه میپردازد. اکثر قراردادهای کتاب در ایران به شکل درصد پشت جلد بسته میشوند. درصد حقالتالیف یا حقالترجمه, بسته به نام اثر و نام مولف و انصاف ناشر, چیزی بین 5 تا 15 و معمولا 10 درصد خواهد بود (درصدی کمتر از حقوق پخشکنندههای کتاب). در شرائط فروش قطعی اثر به ناشر هم باز رقم پیشنهادی براساس احتمال 2 تا 3 بار چاپ آن کتاب درنظر گرفته میشود, با همان محاسبه درصدی قبل. بنابراین, و روی کاغذ, منطقیست که افزایش قیمت کتاب, درصد دریافتی مولف را هم بالاتر ببرد. اما دقیقا به خاطر ارتباط سست مخاطب با فرهنگ کتابخری و کتابخوانی, مخاطب دیگر این افزایش قیمت را روشی برای حمایت و پشتیبانی زندگی و معاش نویسنده محبوبش نمیداند, بلکه با یک حساب سرانگشتی نتیجه میگیرد که با چهل, پنجاه هزارتومان پول دو کتاب میشود چه کارهای دیگری کرد. سوی دیگر این موازنه هم توجیه ناشرانیست که به خاطر جهش شدید قیمت کاغذ, تیراژ 2000 نسخه با قیمت 3000 تومان را به تیراژ 500 نسخه برای کتابی 12 هزارتومانی تبدیل میکنند چرا که ریسک فروش این کتاب بیشتر و احتمال تمام شدن نسخههایش کمتر خواهد بود (البته در مورد کتبی چون رمانهای تاریخی, مجموعههای دنبالهدار نوجوانان, دیوانهای قدیمی, و کتب نفیس از ابتدا شرائط دیگری بوده و کتب حجیم هیمشه طالب خود را داشته اند. اما بحث من بیشتر حول کتب مستقل و تکی,  ادبیات معمولی, و مخاطب آنها میچرخد).   
پس شاید فعلا بهترین راه همان بازگشت به بازار کتابهای ارزانتر در تیراژ بالاتری باشد که تا قبل از جهش ناگهانی کاغذ کمابیش وجود داشت. اما این هم یک فرض غیرکاربردیست چون تعیین قیمت و عرضه کاغذ به عوامل کلان اقتصادی و اجتماعی دیگری بستگی دارد که از حیطه و رسالت یادداشت فرهنگی یک اهل فرهنگ, خارج است. اما به گمان نگارنده تمام اهالی صنف نشر در ایران (از مترجمین نخبهگراترین کتب فلسفی گرفته تا نویسندههای عامهپسند و مولفین کتب درسی و کنکوری) باید به فکر ارائه راهکاری غیرآرمانگرایانه در همین فضای موجودی باشند که کتابش گران است و مخاطبش کم. به عنوان یک راهکار, ایجاد یک شرکت سهامی عام نشر, حالتی از تعاونی, از سوی نویسندگان و مترجمان میتواند قدمی در ابتدا کوچک اما در نهایت بزرگ باشد. چنین شرکتی نه برای رقابت یا شکستن بازار ناشران خصوصی بلکه برای ایجاد موازنه مالی و معنوی در فضای بحرانی کاغذ عمل خواهد کرد (طبیعتا به عنوان کسی که با 14 ناشر خوشنام کار کرده و خواهم کرد, بحثم را کاملا غیرشخصی مطرح میکنم). چنین شرکتی که از طیفهای مختلف اهل قلم با سلیقهها و خط فکرهای مختلف شکل گرفته باشد, شاید بتواند بدون بروز حساسیتهای اجتماعی قابل پیشبینی, مطالبات منطقیش را از نهادهای مربوطه پیگیر کند. اگر موافق شویم که بحث کتاب و کتابخوانی یک حوزه عمومی و اجتماعی مانا و تاثیرگذار است که سود معنوی مالی آن هم میتواند بین ناشر ومولف و مخاطب, و بین بخش خصوصی و دولتی تقسیم شود, شاید بشود به جای نگرانیهای البته بامورد حوزه قیمتگذاری که همهمان را درگیر کرده به آشتی دادن این محصول فرهنگی با مخاطب عامی رسید که امروزه کف خرید یک عدد تیشرت یا یک پرس غذای فست فودی برایش از 20 هزار تومان به بالا شروع میشود.
شیوا مقانلو