خورشید هم‌چنان می‌درخشد

سخنرانی در مورد اثار همینگوی

سخنرانی در مورد اثار همینگوی
هادی مشهدی: نشست نوبل‌خوانی با همینگوی، با محوریت وداع با اسلحه، یکشنبه بیست و پنجم خرداد ماه، در سالن اجتماعات مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست علاوه بر علاقه‌مندان به آثار ارنست همینگوی، شیوا مقانلو و بلقیس سلیمانی حضور داشتند.
لازم به توضیح است که مجموعه نشست‌های نوبل‌خوانی، واپسین یکشنبه‌ی هر ماه، در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار می‌شود. در این نشست‌ها، تاکنون آثاری از آلیس مونرو، هرتا مولر، هاینریش بل، آلبر کامو و مارکز، در حضور علاقه‌مندان نقد و بررسی شده‌اند.
انفجارهای خاموش!
شیوا مقانلو، شکل صحیح رویارویی با آثار همینگوی را، از منظر خویش تشریح کرد. وی گفت: پرداختن به آثار و کارنامه‌ی ادبی یک نویسنده، از ورای زندگی او و با رویکردی تقویمی، صحیح نیست. اما در رویارویی با همینگوی از گزیدن چنین رویکردی گریز نیست، چراکه هریک از آثار وی مترادفی در تقویم زندگی‌اش دارد. نه‌تنها هریک از آثار همینگوی برگرفته از اتفاقی نزدیک در زندگی اوست، بلکه تجربیات زیستی‌اش در سبک، شکل و پرداخت آثارش نیز تأثیر داشته است. از همین روی است که می‌توانیم کارهای او را خودنگاری‌های مدام بنامیم. باید دریافت، رمز این‌که خودنگاری‌های یک شخص، تا این اندازه تاثیرگذار و فراگیر است، در چیست؟
وی ادامه داد: از این‌روی می‌باید برخی مصادیق این‌چنینی را بررسی و تبیین کرد. در اولین اثر همینگوی، «خورشید همچنان می‌درخشد»، اولین تجربیات نویسنده از جنگ(جنگ جهانی اول)، بازنمایی شده است. در این اثر، شخصیت اصلی، نمایی از همینگوی است، به زعم برخی منتقدان، شخصیت لاف‌زن،‌ کاردان و عقل کل همینگوی در این اثر دیده می‌شود. برخی معتقدند که او داستان‌هایی بر اساس زندگی خود ترتیب داده است، یا زندگی‌اش را بر اساس داستان‌هایش پیش برده است. از دیگرسو سبک ژورنالیستی وی نیز از همین رمان آغاز شده است، به این معنا که این اثر گزارشی ناتورالیستی و دقیق از واقعیت است، با تاکید بر نوعی فاصله‌گذاری مداوم حسی.
مقانلو در شرح مصادیق دیگری از این دست، تصریح کرد: دیگر اثر وی، تپه‌های سبز آفریقا، باز بر اساس اتفاقی در زندگی‌اش نوشته شده است. همینگوی پس از دومین ازدواج خود سفری به آفریقا داشته است، که وقایع آن را می‌توان در این اثر بازخواند. داشتن و نداشتن، دیگر اثر اوست که می‌توان متأثر از مسائل سیاسی روز دانست. همینگوی، همواره از سیاست می‌گریخت و با آن میانه‌ای نداشت، و از این بابت مورد انتقاد جریان‌های چپ واقع شده بود. داشتن و نداشتن، این‌دست انتقادها را تا حدی مرتفع ساخت. البته نمی‌توان در آن شخصیت‌هایی با کنش‌مندی سیاسی خاص سراغ گرفت، اما از زبانی تند و نیش‌دار برخودار است. این اثر تنها اثر اوست که ماجراهایش در امریکا اتفاق می‌افتد.
وی افزود: زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند، همزمان است با سومین ازدواج همینگوی و مشارکت وی در جنگ‌های داخلی اسپانیا. رمان دیگرش، آن سوی رود میان درختان، نام دارد، که زیاد مورد اقبال منتقدان واقع نشده است. البته رویکرد منفی منتقدان در قبال اکثر آثار همینگوی، جالب توجه است. به‌زعم ایشان، آثار این نویسنده، از حیث زبان و محتوا سطحی هستند. همینگوی با نوشتن پیرمرد و دریا، باز به اوج بازگشت. این اثر، آخرین نوشته‌ی اوست که رویارویی نمادین یک پیرمرد با مرگ را نمایان می‌سازد.
مقانلو، پرداختن به نام رمان مورد بحث را سرآغاز مناسبی برای بررسی این اثر دانست و خاطرنشان کرد: «وداع با اسلحه»، نامی بسیار کنایی است، در رجوع به عنوان اصلی در می‌یابیم که برگردان آن به فارسی دچار نوعی دوگانگی می‌شود. این نام از شعری غنایی از ادبیات انگلیسی وام گرفته شده است، که یکسر درباره‌ی عشق است. در این اثر بین توصیف صحنه‌ها و دیالوگ‌ها، نوعی تعادل وجود دارد؛ یعنی هم‌پا و هماهنگ توصیف صحنه‌ها، دیالوگ‌هایی دقیق و مؤثر صادر می‌شود؛ در واقع توصیف صحنه‌ها در سبک ناتورالیستی ـ رئالیستی، خود نوعی کنش است؛ در این اثر، برقراری دیالوگ درباره‌ی طبیعت، خود به نوعی کنش بدل شده است، یعنی آن‌چه می‌باید داستان را پیش ببرد از این طریق صورت می‌گیرد. این رویکرد، باعث می‌شود آثار همینگوی مورد استقبال فیلمسازان، به‌ویژه هالیوودی‌ها واقع شود. این ویژگی بر عینی بودن آثار همینگوی تاکید دارد.
وی، شکل رویارویی همینگوی با زمان را نیز جالب توجه دانست و در این‌باره گفت: در وداع با اسلحه، همواره ماضی و مضارع مدنظر نویسنده بوده است. قهرمان این اثر مدام وقایعی را به‌یاد می‌آورد و از گذشته می‌گوید، در این حالت افعال ماضی استفاده شده‌اند، اما مساله این است که این گذشته با دقتی مضاعف توصیف شده است. آیا در واقعیت ممکن است گذشته را با چنین دقتی شرح داد؟ از ورای این رویکرد مخاطب تصور می‌کند، این جزئیات به همت یک راوی، در زمان حال روایت می‌شود؛ این همه باعث می‌شود، مخاطب رویارویی روشنی با زمان نداشته باشد. این شیوه‌ی مواجهه با زمان، ورای این‌که نقص یا قوت محسوب شود، جالب توجه است.
مقانلو، برخی از ویژگی‌های دیالوگ در آثار همینگوی، به‌ویژه وداع با اسلحه را تبیین و تصریح کرد: دیالوگ‌ها، در آثار همینگوی، به مثابه انفجارهایی خاموش هستند؛ به این معنا که مخاطب در پی‌گیری آن‌ها مدام به انتظار اتفاقی می‌ماند؛ این روند مدام رو به اوج است، اما هیچ‌گاه اتفاقی که مخاطب انتظارش را ندارد، صورت نمی‌گیرد و دیالوگ‌ها بدون رخدادی خاص تمام می‌شوند. رخداد مؤثر از بطن حوادثی بروز می‌کند که بیان نمی‌شوند و یا به سردی بیان می‌شوند. به زعم یکی از منتقدان آثار همینگوی، وداع با اسلحه بسان چراغی پرنور است که گرمایی از آن ساطع نمی‌شود. راوی داستان هیچ‌گاه از احساسات خود نمی‌گوید؛ به‌نظر می‌رسد این رویکردی است در بازگویی طبیعت آدمی و نه احساسات او. غالباً کنش‌های کوچک، مؤثر در روند داستان هستند.
وی افزود: نکته‌ی دیگری که می‌توان به آن پرداخت، تقسیمات زمان در این اثر است. تقسیم‌بندی‌های زمانی اعم از آغاز و پایان فصول، رفت و برگشت‌های زمانی و چون آن‌ها، به‌خوبی صورت گرفته است. جالب توجه این است که هیچ نکته‌ای میزان و مقدار گذشت زمان را به دقت بازگو نمی‌کند؛ هیچ مشخصه‌ی دقیقی دال بر تاریخ وقوع وقایع وجود ندارد؛ و از این‌روی زمان روایی داستان بین دو تا شش سال تعبیر شده است. این ابهام در مورد گذشته‌ی قهرمان نیز وجود دارد؛ هیچ‌گاه به‌طور دقیق معرفی نمی‌شود؛ به‌نظر می‌رسد این رویکرد نیز به‌دنبال همان فاصله‌گذاری صورت گرفته است. نکته‌ی جالب توجه دیگر این است که ما به‌ازای عینی این شخصیت‌ها و داستان‌ها را می‌توان در مستندی که همینگوی بر اساس زندگی خود نوشته است، «پاریس جشن بیکران»، بازیافت. به‌نظر می‌رسد او از تجربیات واقعی خود رهایی نداشته است.
نویسنده‌ای ضد روشنفکری
سلیمانی، نیز بر تأثیر تجربیات شخصی همینگوی در کار داستان‌نویسی او تاکید کرد و در این‌باره گفت: همینگوی، بسیاری از تجربیات خود را به داستان بدل کرده است، به عبارتی دیگر او داستان غیر تجربی ننوشته است. همینگوی به چند چیز علاقه داشته، که همه‌ی آن‌ها در آثارش متجلی شده است. مشت‌زنی از آن‌جمله است، او خود به این ورزش اشتغال و هم علاقه داشت، از این‌روی مشت‌زنان بسیاری، که غالباً ناکام هستند، در داستان‌های او حضور دارند. گاوبازی و ماهیگیری از دیگر علایق او بودند. جنگ هم مساله‌ای بود که همینگوی به آن علاقه داشت. همه‌ی این موارد در آثار او وجود دارند. اما به‌نظر می‌رسد او در پی بازنمایی دو دسته از آدم‌ها بوده است: اول، قهرمانانی سرخورده، که نماینده‌ی تباهی و سرخوردگی آمریکایی هستند. آمریکا دو جنگ را در اروپا سامان داد، که به رغم پیروزی در آن‌ها، موجبات سرخوردگی روشنفکران و هنرمندان خود را فراهم آورد. به دنبال این واقعه سیلی از روشنفکران آمریکایی به اروپا سرازیر شدند.
وی افزود: این مساله، از این حیث جالب توجه است، که پس از هنری جیمز، آمریکایی‌ها نمی‌باید نگاهی آرمانی به اروپا می‌داشتند. هنری جیمز نیز دو دسته قهرمان پرورش داد: اول، آن‌ها که در قاره‌ی کهن اروپا، سرزمین مادری خود، می‌زیستند و اصالت داشتند، و دوم، دسته‌ای جز آن‌ها. در بسیاری از آثار وی اروپا، برای آمریکایی‌های تازه به دوران رسیده‌ی ثروتمند به مثابه مادر است. اما با این همه می‌بینیم که باز نویسندگان آمریکایی به پاریس مهاجرت می‌کنند و به تعبیر خود، نسل تباه شده و شکست‌خورده را تشکیل می‌دهند. در واقع بسیاری از شخصیت‌های همینگوی نماینده‌ی این نسل سوخته هستند. آن‌ها شخصیت‌هایی ناراضی هستند که هیچ آرمانی دلبسته‌شان نمی‌کند، جهان را پوچ می‌بینند، کنش‌های اجتماعی را نادیده می‌انگارند و به تفکر اهمیت نمی‌دهند. از این‌روی می‌توان او را نویسنده‌ای ضد روشنفکر دانست؛ همینگوی با آن‌ها میانه‌ای ندارد و در غالب مصاحبه‌هایش مدام به ایشان طعنه و کنایه می‌زند. در غالب داستان‌های همینگوی تفکر و اندیشه، به معنای نظریه‌پردازی وجود ندارد.
سلیمانی، در شرح این معنا تاکید کرد: پشت تجربه‌های ساده اما ناب او، نوعی نگاه و نگرش به جهان وجود دارد، که پوچی و شکست از آن بر می‌آید. می‌باید تاکید کرد که موضع ضد روشنفکری همینگوی، دال بر عدم وجود جهان‌نگری در آثارش نیست. دسته‌ی اول قهرمانان او اهل خوشی هستند و دسته‌ی دوم، که می‌توان در پیرمرد و دریا و زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند، سراغشان گرفت، متفاوت از دسته‌ی اول؛ آن‌ها تلاش می‌کنند، تلاشی منجر به شکست، که البته از بطن آن نوعی پیروزی بر می‌آید. آن‌چه نجف دریابندی، پیروزی در شکست می‌خواند.
وی، در شرح دیگر ویژگی‌های شخصیت‌های همینگوی گفت: او، همواره به شخصیت‌هایی می‌پردازد که در بستر خود اهل تفکر نیستند؛ حال آن‌که خود را از رئالیست‌های اجتماعی منفک می‌داند، چراکه معتقد است آثار آن‌ها خبری است و به نوعی تاریخ مصرف دارد؛ همینگوی، آن‌طور که خود می‌گوید، در پی بازنمایی امور ازلی و ابدی بوده است. او در مقطعی می‌نویسد که جهان، دچار وضعیت خاصی است؛ دو جنگ جهانی به فاصله‌ی نسبتاً کوتاهی رخ داده است، جنگ‌های استقلال‌طلبانه‌ی متعددی نیز وقوع یافته‌اند، کمونیسم و صدور آن در جریان است و تبعیض نژادی در آمریکا و آفریقا امری رایج است؛ همینگوی راجع به هیچ‌یک از آن‌ها اظهار نظری نمی‌کند و نمی‌نویسد. این رویکرد از این‌روست که او نمی‌خواهد کارهایی بنویسد، که خبر از خبر می‌دهند.
سلیمانی افزود: به‌نظر می‌رسد، همینگوی، وقتی می‌خواهد از منظر نویسنده‌ای آگاه و روشنفکر بنویسد، چیز زیادی برای گفتن ندارد. به‌نظر من، او به رغم این‌که درک درستی از پیرامون خود دارد، شخص با سواد و دقیقی نیست و آگاهی اجتماعی دقیقی ندارد. او در رمان زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند، سعی در رفع این آسیب داشته، اما موفق نبوده است. به‌نظر می‌رسد اهل مطالعه و فلسفه نبوده است، حال آن‌که وقتی غریزی می‌نویسد نگاهی بسیار دقیق و صحیح دارد.
وی، برخی از ویژگی‌های سبکی همینگوی را تشریح، و تاکید کرد: راجع به سبک او مطالب متعددی وجود دارد. همینگوی، در زمره‌ی نویسندگان رئالیست قرار دارد، نه از آن‌گونه متعهد که می‌توان در اتحاد جماهیر شوروی سراغشان گرفت، و نه از آن‌گونه که جان اشتاین بک بود. همینگوی نویسنده‌ای عینی‌نگار است، به این معنا که آن‌چه مشاهده کرده است، بدون دخالت احساس شخصی روایت می‌کند. این‌گونه است که سبک شخصی او پدیدار می‌شود. همینگوی با گزینش تجربه‌های ویژه، به مدد نثر ویژه‌اش، این رویکرد را صورت می‌دهد. او نهایت اقتصاد و انصاف را در ساخت و پرداخت جملاتش لحاظ می‌کند. البته بسیاری این مساله را ضعف او می‌دانند؛ به زعم ایشان دامنه‌ی لغات محدود و نگاه عاری از پیچیدگی، این مساله را باعث شده است. اما فارغ از این‌که این نوع نگاه درست است یا خیر، می‌باید این رویکرد را در صورت گرفتن سبک ویژه‌ی او مؤثر بدانیم. همین هم باعث شده است که بسیاری به تقلید از او برخیزند. سبک همینگوی سهل و ممتنع است، بسیاری سعی در بازسازی آن داشته‌اند، اما موفق نبوده‌اند.
سلیمانی در شرح چگونگی تحقق این امر تصریح کرد: همینگوی، آثار خود را بارها می‌خواند و پیرایش می‌کرد، تنها جملاتی را باقی می‌گذاشت که فاقد هرگونه احساس شخصی بودند. از این‌روی اثری چون پیرمرد و دریا دچار انواع تفسیرها و تعبیرها شده است. آن‌گاه که نگاه یک نویسنده عمیق باشد، پس پشت جهان را دیده باشد، اثرش قابل تعبیرهای فلسفی و سمبولیستی خواهد بود. او این سبک را وقتی برگزید که نویسندگانی چون جیمز جویس و هنری جیمز را درک، و بر علیه آن‌ها قیام کرد، به عبارتی او دقیقاً در زمان خود متولد شد، زمانی که نثر و سبک جویس و چون او، پاسخگوی نیاز مخاطبان نبود. ادبیات همواره کسانی را در آستین دارد که نجاتش بدهند؛ همینگوی مصداق این معناست