اولی‌ها

اولی ها
اهمیت این جلسات:
سینمای خوب برای ذانقه مخاطبان متفاوت- اهمیت احترام به انواع سلیقه ها و جدا نکردن فیلم اروپائی از آمریکائی- تاکید ما بر بهترینها در هر شاخه- مثلا همین فیلمی که نسخه من از روی شبکه ایتالیا ضبظ شده!
تاکیدشخصی من بر ابعاد ساختاری و گذاشتن سوالهای احساسی و کنجکاوانه و واکاوی ماجراهای پشت پرده برای مهمانان
***
اهمیت مستند: آنچه روزی آینه ی حال و مستند / مستندنمای جامعه است, با گذشت زمان به ابزار مطالعات فرهنگی و مردمشناسی و داشتن دید تاریخی تبدیل میشود, از گچ رنگی و تخته سبز گرفته تا نوع مراودات بچه ها و ناظم با همدیگر. دورانی بوده که بچه از نظام مدرسه میترسیده!
داستان فیلم, سیر بریده شدن از امنیت و یکه تازی در منزل, و اجتماعی شدن است. نقش بیطرف و بی احساس دوربین/ ناظم. میزانسن خاصی نداریم که چیزی ار فضا کشف یا پنهان کند. زاویه وقاب بندی و عمق میدان همانی را میگیرد که سینماچشم باید بگیرد. هرجا دوربین تراز چشم است و کادرهای دوتائی یا چندتائی دارد, نوعی تنش و درگیری و خبرچینی را نشان میدهد, یا بار تعلیمی از موضع بالا دارد (ناظم). یعنی بچه ها منفعل اند و تنها ماجرا را گردن هم میندازند یا گریه میکنند (همه چیز تقصیر دیگری, خانواده یا افراد جامعه است. آنها درک درستی از مسئولیت ندارند). ولی وقتی نمای هوایی داریم, جهان صمیمانه تر و قشنگتر و متحدتری ترسم میشود (صحنه لیوان نارنجی که گویا بازسازی هم شده. یا سرخوشی بازی با پلاستیک با یک موسیقی اپرائی). وقتی هم در نمای تکی هستند, از در و در نمای باز نشان داده میشوند که تاکیدی بر تنهایی فردی است. در نمای بسته و نزدیک هر بچه شخصیت و استایل خودش را دارد, انگار آینده خیلی از آنها از همین حال و هوای فعلیشان مشخص است. بعضیهایشان چه داستانهایی که نمیسازند. اما در نماهای دور همه شان معصوم و آسیب پذیر و یکسان نشان میدهند. به خصوص جاهایی که گروهی و انگار به تقلید هم کاری میکنند: سیب قاچ کردن ناظم- بو کردن گل. از مشخص ترین شخصیتها یکی بچه ناتوان است که همیشه لبخند دارد و تنا هنگام ورزش جمعی مضطرب است. انگار معلولیتش هیچ مانعی برای اعتماد به نفسش نیست. یکی هم بچه لوسی که کت و دمپائی پوشیده در انتهای فیلم...
صدای خارج از صحنه هم کارکرد خاصی ندارد و تنها اطلاعات دیالوگهای ناظم را منتقل میکند. حتا تا دقیقه 49 موسیقی هم نداریم, عین خود زندگی. فقط با خروج از مدرسه و همراهی با پسر ناتوان موسیقی می اید که به نظر من زائد است.
تدوین هم بازیهای ترانزیشنی ندارد. درواقع برش اصلی همان باز شدن در دفتر است: هربار در باز میشود, روز و واقعه جدیدی آغاز شده است. یعنی با همین روال ثابت و ثبت زمان واقعی, ماه ها و شاید چند اول مهر مختلف می اید و میرود (گرچه ظاهرا نماها به ترتیب وقوع گرفته نشده اند و در تدوین درامده اند). گاهی زوایای بی دلیل (36) یا شکستن خط فرضی داریم (9/1) شاید همین نماها امروزه در یک تدوین سریع و متفاوت روی هم بلغزند و بپرند و هیجان و ریتم بهتری ایجاد کنند اما دیگر این فیلم نخواهد بود.
***
نقش ناظم: ناظم مثل دوربین در کار ضبظ است, و نهایتا تصحیح, بدون احساسی شدن, با شوه طبعی نادر و پنهان (جنباندن گوشها)- صبر و تحمل زیاد- البته درام ها هنوز کوچک و در حد سیب اند و مشکلات جدیتر سالهای بعدی را ندارند- جنگیدن او در چند جبهه و کنکاش زندگی خانوادگی و مالی و ... بچه ها که از قشر فقیر یا به هرحال درگیر کمبودهای زمان جنگ اند – او از یک دعوای ساده سر پوست پسته هم درس علوم درمی آورد-  سر صف فقط تعریف میکند, چه از بابای مدرسه با آن خنده شیرینش و چه از بچه ها- بچه ها دلیل تنبیه را میفهمند (خاطره خودم را ازکلاس اول مدرسه تعریف کنم!)

آیا واقعا اینقدر مودب بوده اند و ایشون میگفته اند؟!  / عکس العمل خانواده ها چی بود؟ / کل کار چقدر طول کشید و چقدر طول کشید تا بچه ا اول به دوربین عادت کنند؟ /