دوربینها درس میدهند - رشد معلم
کاری به گوینده جمله نداریم اما جمله درست و قشنگیست که: "معلمی که شاگردش از او جلو نزند, معلم موفقی نبوده." این جمله البته در بطن خود به رابطه استاد و شاگردی دونفره اشاره دارد, به این که معلم باید آنقدر با دست باز و سعه صدر و اشتیاق و محبت دانستههایش را در اختیار شاگردش قرار دهد که تنها با جلو افتادن شاگرد از خودش درس را کامل کرده, و برای لقب استاد آمادگی داشته باشد. اما در دنیای امروزه که پیشرفت حیرتانگیز تکنولوژی معنای جدیدی از یادگیری و توانمندی و قدرت و هوش به دست میدهد, دیگر جلو زدن یا درجا زدن شاگرد صرفا به محبت و سعه صدر استادش بستگی ندارد, چرا که ابزارهای روزمره و دردسترس الکتریکی و فنی خود به خود باعث جلو زدن شاگردها از معلمها میشوند. یکی از نیرومندترین این ابزارها که رسانه قدرتمندی را در پشت سر خود حمایت میکند, دوربین است.
باز هم این حرف را شنیده ایم که نشان دادن یک تصویر از آموزش صد جمله بدون عکس, کارآتر و قدرتمندتر است و تمام چیزهائی که به زور کلمه باید گفت – و تازه شاید باعث بدفهمی شود- به آنی و به درستی منتقل میشوند. چرا که با تصویر, اندامهی حصی و ادراکی بیشتری در فرد فعال میشود و حواسش به شکل کاملتر و منسجمتری متوجه موضوع مورد نظر میشود. صرفهجوی در وقت تدریس هم که اظهر منالشمس است. حالا این را هم اضافه کنیم که نمایش یک فیلم متحرک از نمایش صد عکس و تصویر ثابت مفیدتر خواهد بود! سینما همیشه رسانه جذابتری از دیگر هنرهای هفتگانه بوده است, و مخاطبان بیشتری را جذب کرده است. بیشک بچههای امروزی قبل از آشنائی با کتاب با فیلم آشنا شده اند چون از لحظه تولد در معرض برنامههای تلویزیونی هستند, به احتمال زیاد تاثیر این آشنائی هم برایشان بیشتر از تاثیر سایر رسانههاست, و قطعا تعداد فیلمهائی هم که در عمرشان میبیننداز تعداد کتابهایی که میخوانند - به خصوص کتابهای درسی - بسیار بیشتر است. جاذبه تصاویر متحرک قابل انکار نیست, و قدرتی هم که در شکلدهی و جهتدهی به ذهن و ایدههای بچهها دارد, کاملا آشکار است. با این اوصاف, جایگاه معلمها در این بازی پیشرونده و سریع جهانی کجاست؟ نه میشود تاثیر این رسانه را انکار و با آن مخالفت کرد, و نه میشود از آن عقب ماند و بجهها ار در فضائی تنها گذاشت که میتوانند به راحتی دچار کجفهمی و برداشتهای غلط شوند. معلمها چطور میتوانند وارد این حیطهی حیاتی شوند؟
خیلی از ما, به خصوص شاگردهای ما, فیلمهای مستند یا انیمیشن کوتاه و جذابی روی گوشیهای تلفن همراه یا کامپیوترهای شخصی ذخیره کرده ایم و مدام به آنها رجوع میکنیم یا برای هم میفرستیم. رشد فزاینده درخواست ورود به دانشگاههای هنری و تحصیل در رشتههای سینمائی, بیشک ناشی از جذابیتعام سینما, و اُخت شدن خاص و زیاد بچههای امروزی با این هنر/ صنعت و جهان جادوئی آن است. طبیعتا معلمها که خودشان چند سال قبل جزء همین نسل مشتاق و سینمادوست بوده اند هم از ین پدیدههای تکنولوژیک چندان عقب نیستند و حتما فهرست فیلمهای محبوب کوتاه و بلندشان را دارند. اما این هم واقعیتی است که مشغله کار و زندگی, پرداختن به امور روزمره, بیشتر آشنا بودن با کتاب و روزنامه و رسانههای چاپی, و بحث مهم تفاوت سنی و نسلی نمیگذارد امروزه یک معلم به اندازه شاگردانش وقت وانرژی و لذت خود را به فیلم دیدن اختصاص دهد. با این حساب فیلم ساختن که دیگر غول ترسناکی خواهد بود که کمتر کسی جرات کند سمتش برود. اما نکته مهمی که باید در نظر داشته باشیم که منظور از فیلم, صرفا فیلمهای سینمائی بلند و داستانی و پرخرج و پر از عوامل حرفهای نیست. امروزه روشهای قدیمی فیلم ساختن که آن را انحصار در اختیار افراد حرفهای این حیطه قرار میداد, به مدد دوربینهای کوچک و سبک و موبایلها به فعالیتی ساده و کم هزنیه تبدیل شده است (و البته که ساخت یک فیلم حرفهای و شکیل کاملا از بحث فیلمهای کوتاه آموزشی سرکلاسی ما جداست).
پس اینجا با یک محدودیت مشخص و نیز یک فرصت طلائی روبرو هستیم: محدودیت این که خواه ناخواه نسل شاگردهای امروزی به خاطر تمام دلایلی که ذکر شد, در امر فیلمبازی و مانوس بودن با جهان تکنولوژیک و فراوردهای آن, از معلمان خود جلوتر هستند. البته این جلو بودن بیشتر و جهی کمیتی دارد تا کیفیتی. یعنی هر دو گروه معلم و شاگرد نهایتا مصرفکنندهها و بینندههای خوب و مشتاقی هستند تا تولیدکننده و سازندههای این حیطه. اما فرصت طلائی هم دقیقا همینجا پیش میاید: این که به یمن همین پیشرفتهای تکنولوژیک, لازم نیست برای انتقال مطلب مورد نظرمان از راه فیلم خودساخته, یک گروه پنجاه نفره را چند ماه در شهر و بیابیان بچرخانیم و با صرف میلیونها تومان هزینه کاری به قصد میلیونها نفر مخاطب بسیازیم. در مقیاسهای کوچک و شخصی, هر کسی میتواند با فشار دادن دکمه دوربین فیلمبرداری موبایل یا دوربین شخصیش, لحظاتی را که به نظرش جالب یا آموزنده یا دیدنی اند و به هرحال به درد ثبت در آلبوم تصویری خودش ودوستانش میخورند, راحت ضبط و برای بقیه پخش کند.
خب, پس چه بهتر که معلم و شاگرد این مسیر را با هم بروند. به خصوصو که معلم میتواند این فرصت طلائی را از سه جهت غنیمت بشمارد: اول این که شخصا با لذت گرفتن و ساختن یک فیلم کوتاه آشنا شود: چه برای مقاصد آموزشی و چه به نیت داشتن فیلمهای خانوادگی و شخصی و جشنتولدی خوب و دیدنی. دوم این که در مقابل این نسل جدید باهوش تکنولوژیزده, به اصطلاح کم نیاورد و در برابر پرسشها و کنجاویهای فنی و محتوائی بچهها, حرفی برای گفتن داشته باشد. و سوم و مهمتر این که تدریس را از حالت یک بُعدی منحصر به کتاب و نوشته خارج کند و به جای دادن تکالیف کتبی خشک و کلیشهای, بچهها را تشویق کند بخشی از تکالیف و تحقیقات کلاسیشان را به شکل فیلمهای کوتهای که خودشان میسازند عرضه کنند و نمره بهتری بگیرند.
پس راهی نمانده جز این که من ِ معلم با تمرینهای مکرر و آمون و خطا روی دوربین موبایل, با قابلیتهای این رسانه آشنا شوم و شخصا فیلمبرداریهای کوچک و ارزان را تجربه کنم تا مبادا حکایات اوقاتی شود که شاگردها را به کتابخوانی تشویق میکنم بیاین که خودم سراغ آن کتاب رفته باشم! این آشنائی اولیه نیاز به دورههای خاص و پرداخت هزینههای سنگین هم ندارد. البته بهترین و ایدهآلترین حالت – شاید یک رویا!- این است که کلاسهای ابتدائی و کاربردی آشنائی با سینما و فیلسمازی به شکل گروهی و برای معلمان علاقمند در مدارس محل کارشان برگزار شود, و مدرس متخصصی بیاید و به شکل علمی آنها را با روند ساخت یک فیلم چند دقیقهای آماتوری اما کاربردی و مفید آشنا کند. اما در شرائط واقعی تر و نبود این ایدهآل, میشود به همین دوربینهای دم دستی بسنده کرد. خوشبختانه اکثر دوربینها روی شرائط مختلف نوری خودتنظیمی دارند و به حالت اتومات یک فیلم متوسط ارائه میدهند. وگرنه, با چند بار امتحان کردن پنجرهها و حالتهای مختلف نوشته شده در دفترچه همراه– یا راهنمائیهای ظاهر شده روی خود صفحه دوربین- با امکانات مختلفش آشنا میشویم.
حالا وارد بحث عملیتر ماجرا شویم. نکته مهم این که فشار دادن دکمه فیلمبرداری دوربین فقط بخش دوم و وسطی ساخت یک فیلم است. بخش اول آن داشتن یک داستان مشخص و از پیش تعیین شده- یعنی فیلمنامه- است تا بدانیم خودمان یا شاگردهایمان میخواهیم درمورد چه چیزی حرف بزنیم: مثلا درمورد بهترین همکلاسیها, کتابهای محبوب, حیوانات خانگی, پدربزرگ و مادربزرگها و اعضای فامیل, بیماریهای فصلی, تحقیقات کلاسی, آزمایشهای شیمی, ساختمانهای بزرگ, تابلوهای نقاشی معروف, هنرپیشهها و هنرمندان محبوب, و خلاصه هزار و یک ایده جالب و کاربردی دیگر. یعنی فقط فیلمهای سینمائی بلند نیستند که داستان و فیلمنامه میخواهند, بلکه ایدههای نوشتهشده و اولیه پیش شرط ساخت هر فیلمی است. شاگردها میتوانند از همین مرحله ارائه ایده, با معلمشان در تماس باشند و با راهنمائی او به شکل نهائی طرحشان برسند, همچنین زمانبندی کنند و بدانند چه مقدار زمان به چه کارهائی اختصاص دهند, آدمها و سوژههای فیلمشان را مشخص کنند, و حتا بودجه لازم را براورد کنند: مثلا هزینه تاکسی برای رفتن به محل مورد نظر, یا خرید شکلات برای دوستانی که در فیلم ظاهر مییشوند! و سپس دکمه فیلم را روشن کنند. (البته گاهی به شکل اتفاقی و غیرمنظره با سوژه جالبی روبرو میشویم که قصد قبلی برایش نداشته ایم. اینجا طبعا فیلمنامه اولیه به کار نمیاید, اما حواسمان جمع باشد که در نهایت باید داستان مشخص و حرف سرراستی از کلیت ماجرا استنباط شود).
اما سومین مرحله فیلسمازی یعنی تدوین, مرحلهای پشت پرده و گمنامتر اما کاملا سرنوشتساز است و در هیچ حالتی – چه با فیلمنامه از قبل معین و چه بدون آن- قابل حذف نیست. تدوین یعنی درست و به جا چیدن پشت سر هم فیلمهائی که گرفته ایم, طوری که حرف و داستان و منظور نهاییمان به بهترین شکل ارائه و دیده شود؛ بخشهای اضافی و زائدش دور ریخته شده باشد, چیزی کم و کسر و ناهماهنگ هم نداشته باشد. فرض کنیم میخواهیم درمورد کتابخانه مدرسهمان یک فیلم چند دقیقهای بسازیم. این فیلم میتواند بخشهای مختلفی داشته باشد: نمایش قفسههای کتاب و عناوین برخی از آنها, یک گفتگوی کوتاه با کتابدار مدرسه, و چند گفتگو با بچهها درمورد کتابهای محبوبشان. خب, بچهها را باید توجیه کرد که احتمالا در روزهای مختلف, و هر بار بخشهای مختلفی از کار را خواهند گرفت, و لزوما همه چیز را هم پشت سر هم ضبط نمیکنند. ضمنا باید در مورد صبر و حوصله در کار هم توجیهشان کرد: کتابدار همیشه وقت یا حوصله ظاهر شدن جلوی دوربین را ندارند, یا مدرسه همیشه اجازه فیلمبرداری در فضاهای داخلیش را نمیدهد و باید چند بار کار را تکرار کرد. یا مثلا شاید در روز فیلمبرداری اول به سراغ کتابدار برویم و حرفهایش را بگیریم ولی بخواهیم در فیلم نهائی, حرفهای او را آخر از همه استفاه کنیم ضمنا حتما پیش میاید که افراد مورد گفتگو- کتابدار یا دوستمان- تپق بزند, بخندد, حرفش یادش برود و خلاصه باز مجبور باشیم آن قسمت را دوباره ضبط کنیم. خلاصه شاگردها باید از همان اولش بدانند که ترتیب و تعداد چیزهای ضبطشده, اصلا با فیلم نهائی مورد نظرشان یکی نیست. و نقش تدوین اینجا روشن میشود: این که باید به کمک یک نرمافزار کامپیوتری, تصاویر و صحبتهای گرفته شده را به همان ترتیب مد نظرمان پشت هم مرتب کنیم تا حاصل نهائی کاری آبرومندانه و زیبا باشد. اکثر ویندوزهای کامپیوتر به برنامه پایهای و ساده "مووی میکر" Movie maker مجهز هستتند و اگر هم نباشند, میشود یک کامپیوتر در مدرسه را به یک برنامه تدوینی مجهز کرد تا همه بچهها از همان استفاده کنند. خلاصه میبینید که راه فراری وجود ندارد!
جدا از ایده ساخت یک فیلم کوتاه, بحث فتورمان هم میتواند برای بچهها جذاب و آموزنده باشد. فتورمان یعنی از شاگردانمان بخوهیم یک سوژه خاص انتخاب کنند - مثلا مراحل رشد گیاه لوبیا در گلدانی در منزل, یا مراحل نشکیل شدن بلورهای نبات در لیوان شیشهای و به ترتیب و در روزهای پشت سر هم عکسهای متوالی از آن بگیرند. سپس آن عکسها را که مثلا یک دوره زمانی ده روزه را شامل میشود, چاپ کنند (با روی کامپیوتر بریزند) و پشت سر هم و به شکل یکجا به نمایش بگذارند. به این ترتیب تک عکسهائی که به تنهائی فقط بخشی از یک داستان را بیان میکنند, در کنار هم به یک داستان کامل و درست تبدیل میشوند. فتورمانها میتوانند ابزار کمک آموزشی ساده و مفید باشند که به راحتی و با حجم کم در کامپیوترها ذخیره میشوند و بیننده را با مفهوم گذشت زمان و روند ماجرا آشنا میکنند.
شیوا مقانلو