تکلیفتان – و تکلیفمان- را با فیلم های قاچاقی خارجی روشن کنید.
صنعت خرید و فروش غیرقانونی یا به اصطلاح قاچاقی فیلمهای روز جهان به شکل نسخههای خوب یا بد دیویدی, نه چیز تازهای است و نه منحصر به ایران. بازار اصلی صدور این محصولات جهانگستر هم بیشتر آسیای جنوب شرقیست که دوستدارانش در کشورهای خاورمیانه را به شدت متنفع می کند و سینهچاکان سینما را از صرف وقت و هزینه برای انجام فعل دشوار "سینما رفتن" بی نیاز میسازد. اما نکتۀ اصلی که سینمادوستان ایرانی را از سایر همتایان عشق فیلمی جدا میکند این است که در کشورهای دیگر اگر کسی دلش خواست پول خرج کند و فیلمی را روی پرده ببیند, امکانش را دارد. یعنی "اکران میشوم پس هستم!". اما در کشور ما که فیلم خارجی اکران نمیشود تا بخواهیم این کفِ رفتارهای متمدنانه را انجام دهیم. هیچ کس هم که هر هفته شال و کلاه نمیکند که از وطن خارج شود و یک سر برود آمریکا و فیلمها را روی پرده ببیند و برگردد. فروشگاههای قانونی و ویدیوکلوپهای رسمی عرضهکنندۀ فیلم خارجی هم که نداریم که بستههای مجازی را که خود کمپانیها درست کرده اند, به فروش رسانند. پس درمورد تماشاگر ایرانی هیچ راه ارتباطی وجود ندارد جز همین دیویدیهای پیادهرونشین.
این بحث از صرف فیلم دیدن در محیط منزل فراتر میرود: کلیت وجودی مجلات و نشریات سینمایی ایرانی – از جمله همین 24 گرامی !- بر پایۀ استفاده از همین فیلمهای قاچاقی بنا شده است. بخشهای معرفی فیلمهای روز جهان, آشنایی با کارگردانان و بازیگران و کارنامهها و تولیدات جدیدشان, مرور فیلمهای قدیمی و کمیاب و ... که بخش اعظم تمام نشریات سینمایی را تشکیل میدهند, سالهاست که از همین آثار قاچاقی تغذیه میشوند که اگر نباشند مجله هم نخواهد بود. حتا روزنامه های دولتی هم گاهی صفحات نقد فیلم دارند که در آنها آثار روز جهان علناً معرفی و نقد میشوند.
و یک پله جلوتر: حتا صدا و سیما یا همان رسانۀ ملی هم از این ماجرا بینصیب نمیماند. گرچه فعلا مدتیست که برنامههای تلویزیون را دنبال نمیکنم اما همهمان آنقدر شاهد مثال داریم که صحت گفتهام را اثبات کند. به علاوه, طی همکاری سه سالهام به عنوان پژوهشگر و نویسنده با برنامه سینما 5 هم میدانم که گرچه بخشی از فیلمهای این برنامه از آثار به نمایش درآمده در جشنوارۀ فجر یا از جشنوارههای خارجی میرسد یا خریداری میشود, ولی بخش زیادی از آنها هم دقیقا همین کپیهای خیابانی در درسترس همه هستند که طبعاً پولی هم بابت پخششان به توزیعکنندگان اصلی پرداخت نمیشد و نمیشود.
(و یک نکتۀ ضمنی: از چند سال پیش باب شد که در ابتدای سیدی فیلمهای وطنی که از طریق شبکهها و پخشکنندگان مجاز ارائه میشد, نماهای برخی بازیگران سینما را میدیدیم که سعی دارند با مجابکننده حس و فلسفیترین جملات و تاثیرگذارترین گزارههای ممکن, به بینندۀ ایرانی بقبولانند دیدن فیلمهای ایرانی به شکل قاچاق, جرم و جنایت و از این حرفهاست. متعجبم که مگر تمام این دوستان پخشکننده و بازیگر خودشان آرشیوهای حداقل چند صدتایی فیلمهای خارجی را ندارند که کلی هم به آن مینازند و بخشی از زندگیشان است و اصلاً الگوی بازیشان را از آنها میگیرند و در نظرسنجیها هم با افتخار از آنها نام میبرند؟ همگی این آثار را در سینماهای خارج از کشور دیدهاند؟ پس نتیجه میگیریم که دیدن فیلمهای قاچاقی خارجی مایۀ مباهات و پیشرفت کار است, و بحث شیرین کپی رایت و حقوق مولف صرفاً به محصولات وطنی و خانگی تعلق میگیرد؛ و کلا اخلاق مقولهایست متعلق به آاثار ایرانی. بگذریم.)
پس آشکارا با سازوکار پیچیدهای روبرو هستیم که آدمها و گروهها و بخشهای زیادی از جامعه را درگیر کرده: هم نان شبشان را میرساند, هم غذای روحشان را تامین میکند, هم باعث پایندگی سلسله مشاغل مختلف میشود. پس چرا تکلیف این ماجرا روشن نیست؟ مهمترین تناقض در نوع برخورد گروههای قانونگذار و ظابطان اجتماعی با اولین حلقه از این زنجیره است: یعنی همان دستفروشهای دیوارکوتاهی که مدام در حال جمع و جریمه شدن هستند. اگر اینها نباشند, چرخهای که گفتم از کجا بچرخد؟ بالاخره میشود/ و باید این فیلمها را دید یا ندید؟ اگر نباید دید که پس خود تلویزیون هم نباید پخششان کند. و تازه مجلات سینمایی را هم باید سین جیم کرد که "از کجا دیده اید؟!" (باز هم با عرض معذرت از دوستان بیست و چهاری!) اگر هم این حلقههای بعدی زنجیر به شکل قانونی به کارشان ادامه میدهند, پس چرا دستفروشها جمع میشوند و چرا با خریداران عادی به شکل مجرم رفتار میشود و چرا ...؟
همین.